کارگاه صدرنگ
Eco Series دنباله دار ها نزد امبرتو اکو

فیلم های دنباله دار نزد امبرتو اکو

امبرتو اِکو (Umberto Eco) فیلسوف و منتقد ادبی ایتالیایی در مقاله ای با عنوان «تفسیر فیلم های دنباله دار»[1] که در کتاب «محدودیت های تفسیر» منتشر شده است به ارزیابیِ هنریِ فیلم های دنباله دار می پردازد. نکته جالب برای ما، توجه به فیلم های دنباله دار است که شاید یکی از ارکان پروژه سیر مشاهدتی است. در واقع ما در سیر مشاهدتی به دنبال یافتن آموزه های تکراری در یک مجموعه فیلم هستیم. مثلا در سیر مشاهدتی «ریچارد لینکلیتر» در کلاس کارگردانی نشان دادیم که مفهوم زمان برای لینکلیتر اهمیت فراوانی دارد. یا در سیر مشاهدتی «شبح اپرا» به دنبال مولفه های مشترک در فیلم های ساخته شده بر اساس رمان گاستون لورو بودیم. جالب است که اِکو نیز به اهمیت این تکرارها توجه داشته است و ارزش زیبایی شناختی آنها را بررسی می کند.

Umberto Eco امبرتو اکو (دنباله دار ها)

امبرتو اکو فیلسوف و منتقد ادبی ایتالیایی (2016-1932)

اِکو معتقد است هنر مدرن به تبعیت از علم به دنبال نوآوری و ابداع است. بر خلاف هنر سنتی که هیچ اصراری بر ابداع به هر قیمتی ندارد و اتفاقا بسیاری از آثار هنری سنتی مبتنی بر تکرار های آرام بخش است. اما با وجود اینکه دنباله دار از یک لحاظ به معنای تکرار کردن است، هنر مدرن نیز شاهد ساخت دنباله دارها است. جالب تر اینکه ما هم دنباله دارها را دوست داریم و می خریم. اِکو در بخش اول مقاله سعی می کند به شکل مدرن نشان دهد که چرا دنباله دارها می توانند زیبایی داشته باشند. او معتقد است دنباله دارها در یک وجه یا یک بعد خاص متفاوت هستند. آنها یک موضوع، متن یا ایده ثابت را به اشکال مختلف بیان می کنند یا از ابعاد دیگر مورد توجه قرار می دهند. پس گرچه «هنر درگیر تکرار بوده و خواهد بود» اما «دنباله دار بودن و تکرار، در تقابل با ابداع قرار نمی گیرد» (ص 59).

 

اما این همه ماجرا نیست. توجیه اکو همچنان مبتنی بر اهمیت نوآوری است و لذا مدرن محسوب می شود. او در تلاش بعدی خود در بخش دوم مقاله نشان می دهد که یک متن ثابت می تواند به بی نهایت شکل روایت و تفسیر شود بدون اینکه هر یک نوآوری جدیدی در نگاه به یک ایده ثابت داشته باشند. ایده «عدم تناهی متن» مستلزم آن است که یک متن یا فکر ثابت به بی نهایت شکل «تغییر پذیر» باشد. او مثال می زند که هنگامی که بازسازی یک قطعه موسیقی آشنا نواخته می شود ما احتمالا از دو چیز لذت می بریم: اول بازگشت الگوهای یکسان بر پایه ملودی های متفاوت؛ دوم مهارت نوازنده در اجرای امکانات متعددِ ابداعِ مجددِ آن قطعه هنری (ص 65). جالب است که اِکو معتقد است یک قطعه موسیقی ثابت «امکانات متعددی» برای ابداع مجدد دارد. نکته مهم آن است که شکل اجرا در ایجاد محتوای جدید و زیبا تاثیرگذار است.

 

امبرتو اکو انواع دنباله دار های مدرن را لیست می کند: الف) برداشت مجدد: شخصیت ها یا هویتی محبوب در یک داستان اصیل، بعد یا قبل از مدت زمانی معین تکرار می شود. مثلا اینکه سرنوشت شخصیت های داستان سوپرمن بعد از بیست سال چه می شود؟ یا گذشته جوکر در داستان بَت من چیست؟ ب) بازسازی: تولید مجدد یک داستان که قبلا روایت شده است. مثلا تولید فیلم های متعدد از داستان شبح اپرا نمونه ای از بازسازی است. ج) دنباله ها: که شخصیت ها یا مولفه های ثابت تکرار می شوند و در قالب داستان هایی ظاهرا متفاوت یک ایده کلی را تعبیر می کنند. مثلا مجموعه قسمت های کاراگاه پوآرو یا جیمز باند که گرچه محتوای داستان تغییر می کند و هر بار ماموریت های جدیدی به آنها اعطا می شود، اما بیننده می داند که قهرمان داستان قدرت خاصی دارد و مشکل داستان را با هوش یا قدرت جسمانی خود به شکلی واحد حل می کند. اِکو معتقد است این داستان ها به خاطر تمرکز بر مفهوم «بازگشت امر همسان» حس پیشگویی ما را ارضا می کنند. د) چریکه: یا همان سرگذشت دودمان، داستان شخصیت های متفاوتی است که به شکلی با یکدیگر در ارتباط هستند. تفاوت چریکه با دنباله در آن است که زمان می گذرد و شخصیت ها تغییر می کنند اما داستان به نحوی با نمونه اصیل در ارتباط است. به عنوان مثال سریال کره ایِ جومونگ که در قسمت های بعدی روایت زندگی پسر جومونگ را نشان می دهد. همچنین سریال «بهتره با ساول تماس بگیری» (Better Call Saul) که پس از موفقیت سریال «برکینگ بد» (Breaking Bad) شخصیت ساول را مورد کنکاش بیشتر قرار می دهد.

Umberto Eco Series Table جدول انواع دنباله دارها نزد اکو

اما مقاله اِکو مربوط به حدود 30 سال پیش است. نه تنها صنعت سینما و رسانه های تصویری از آن زمان تغییرات بسیاری کرده است، بلکه رویکرد هنرمندان و فیلمسازان نیز به زیبایی و هنر تحت تاثیر قرار گرفته است. به نظر ما امروز هر فیلمی دنباله مجموعه بزرگی از فیلم های دیگر است و دقیقا همین مطلب فلسفه پروژه «سیر مشاهدتی» است. در واقع هنرمندان و سازندگان فیلم ها دانسته یا ندانسته بر دوش تعداد بسیار زیادی از فیلم ها و سریال های دیگر سوار هستند. به بیان دیگر ذهن و چشم بینندگان به قدری تحت تاثیر سابقه مشاهدتی است، که قضاوت در مورد آثار هنری تا حدود زیادی منوط به این امر شده است. اجازه دهید با یک مثال این مساله را توضیح دهم. امروز اگر در یک فیلم کاراگاهی قاتل مظلوم ترین شخصیت داستان باشد، چندان ابداعی صورت نگرفته است، چرا که ذهن بیننده با این تکنیک داستانی آشنا است. امروز اگر قهرمان داستان از لبه یک پرتگاه تنها با یک دست آویزان باشد و شخصیت منفی در کشتن او تعلل کند و او نجات یابد، بینندگان به اندازه گذشته خوشحال نمی شوند. مهمتر از این امروز اگر کسی درباره فرار از زندان فیلم بسازد، بسیاری از بینندگان آن را با فیلم «رهایی از شاوشنگ» مقایسه می کنند؛ فیلم های ترسناکِ خون آلود با مجموعه فیلم های «اره» مقایسه می شوند؛ و احتمالا فیلم هایی که در آنها یک پسر فقیر، عاشق یک دختر پولدار می شود یادآور «تایتانیک» است.

 

نتیجه آنکه امروز همه فیلم ها دنباله فیلم های دیگر هستند. با برخی از فیلم ها ارتباط بیشتر و با برخی ارتباط کمتر دارند. فیلم ها را نه تنها بر اساس محتوای کلی داستان، بلکه بر اساس خرده روایت های درون یک فیلم یا حتی بر اساس تکنیک های فرمی هنرمندانِ دست اندر کار آن فیلم می توان دسته بندی کرد. پروژه «سیر مشاهدتی» دقیقا بر اساس همین نظریه پدید آمده است.


[1] Umberto, Eco. (1990) Interpreting Serials, Appeared in ‘The limits of Interpretation’, Indiana University Press.

ترجمه فارسی این مقاله توسط آقای شهریار وقفی پور در نشریه ارغنون شماره 23 (نظریه فیلم: مجموعه مقالات) صفحه 47-69 انجام شده است.

Eco Series دنباله دار ها نزد امبرتو اکو