ریچارد لینکلیتر
ردیف | نام فیلم | زمان فیلم | کارگردان | کشور سازنده | نمره IMDB | نمره ClassiFilms |
---|---|---|---|---|---|---|
1 | Dazed and Confused 1993 | 102 | Richard Linklater | آمریکا | 7.7 | 6.4 |
2 | Before Sunrise 1995 | 101 | Richard Linklater | آمریکا، اتریش، سوئیس | 8.1 | 7.5 |
3 | Before Sunset 2004 | 80 | Richard Linklater | آمریکا | 8.0 | 8.5 |
4 | Before Midnight 2013 | 109 | Richard Linklater | آمریکا، یونان | 7.9 | 7.0 |
5 | Boyhood 2014 | 165 | Richard Linklater | آمریکا | 7.9 | 7.0 |
6 | Slacker 1991 | 97 | Richard Linklater | آمریکا | 7.1 | 6.5 |
مقاله پرونده
ریچارد لینکلیتر: سینمای واقع گرا
مقدمه
اگر به دنبال دیدن فیلم های اکشن، عاشقانه و کمدی هستید یا می خواهید یک داستان جذاب برای شما روایت شود، احتمالا فیلم های لینکلیتر (Richard Linklater) باید جزو آخرین گزینه های شما باشد. ریچارد لینکلیتر (Richard Linklater) کارگردان باهوش و مستقلی است که فیلم های خود را بر اساس باورهای شخصی اش می سازد. فیلم های او کمتر شبیه الگوهای مشابه فیلم سازی در هالیوود است بلکه در پی نمایش دغدغه های ویژه کارگردان هستند. به همین خاطر گرچه در طول حیات هنری اش فیلم های متنوعی ساخته است، اما به راحتی می توان مولفه های ثابتی را در مجموعه فیلم هایش یافت. این مولفه ها از عوامل ساخت فیلم گرفته تا تکنیک های سینمایی و یا حتی فلسفه پشت آنها به راحتی قابل تشخیص و ردیابی هستند. در این مقاله سعی می کنیم به برخی از مهمترین ویژگی های کارگردانی لینکلیتر اشاره و فلسفه او را با دقت بیشتری بررسی کنیم.
زندگی شخصی و سبک فیلم سازی
ریچارد لینکلیتر (Richard Linklater) کارگردان مشهور آمریکایی متولد شهر هیوستون در ایالت تگزاس آمریکا است. او در جوانی به شهر آستین سفر کرد و توانست در یکی از کالج های شهر مدرک فیلم سازی اخذ کند. شاید او نیز می توانست مانند دیگر فیلم سازان مشهور آمریکایی به نحوی وارد صنعت بزرگ هالیوود شود و فیلم های بزرگ و پرسودی در این صنعت بسازد. اما او مسیر دیگری را پیش گرفت. در ابتدا چند فیلم کوتاه ساخت. سپس اولین فیلم بلند خود را با نام «با مطالعه کتاب هرگز نمی توان شخم زدن را یاد گرفت» در سال 1988 در سن 28 سالگی ساخت. این فیلم که با دوربین 8 میلی متری ساخته شد، کمتر مورد توجه قرار گرفت، اما اهمیت این فیلم از آن روست که مسیر فیلم سازی او را برای سال های بعد مشخص کرده است. شاید بتوان گفت اولین فیلم جدی او در سال 1991 با عنوان «Slacker» ساخته شد. این فیلم نیز مانند فیلم قبلی، داستان یا موضوع مشخصی ندارد و ذهن سیال راوی از موضوعی به موضوع دیگر می رود. اتفاق خاص و یا ویژه ای در طول فیلم رخ نمی دهد و گویا زندگی عادی در جریان است. بر همین اساس کارشناسان سینمایی فیلم های او را با عنوان فیلم های واقع گرا توصیف کردند.
علاوه بر واقع گرایی که در بخش بعد به آن خواهیم پرداخت، لینکلیتر (Richard Linklater) در ساخت فیلم های خاص از لحاظ زمانی تجربه زیادی کسب کرده است. مجموعه فیلم های «پیش از …» که شاید مهمترین آثار لینکلیتر باشند هر یک با اختلاف نه سال از یکدیگر ساخته شده اند و با توجه به اینکه آخرین فیلم با عنوان «پیش از نیمه شب» در سال 2013 ساخته شده است، انتظار می رود اگر این مجموعه ادامه دیگری داشته باشد، در سال 2022 به سینما بیاید. همچنین می توان به فیلم «پسرانگی» اشاره کرد که گرچه در سال 2014 به صورت رسمی وارد سینما شد، اما ساخت این فیلم بیش از 12 سال زمان برده است. در این فیلم لینکلیتر برای اینکه گذر زمان را در زندگی یک پسر نشان دهد، از مجموعه بازیگران ثابتی برای بازی در فیلمش استفاده کرده است. در واقع زمان فیلم به صورت واقعی می گذرد و بازیگران با گذشت فیلم واقعا رشد می کنند. تجربه ساختن فیلم در طول زمان تجربه اول سینماگران نیست، اما تجربه ای بسیار ناب و جدید است[1].
علاوه بر این موارد لینکلیتر (Richard Linklater) سعی می کند بازیگران و عوامل خود را نیز در طول زمان حفظ کند. بارزترین نمونه این همکاری ها بازی اثان هاک (Ethan Hawk) در شش فیلم لینکلیتر است (سه گانه «پیش از…» و «پسرانگی» از جمله مهمترین ها هستند). همچنین لی دنیل (Li Daniel) فیلمبرداری هفت فیلم او را به عهده داشته است. خانم ساندرا ادیر (Sandra Adair) از فیلم «گیج و گنگ» به این سو تدوین تمام فیلم های او را به عهده داشته است. جان سلاس و ان واکر مک بی (John Sloss, Anne Walker-McBay) نیز در برخی از فیلم های او نقش تهیه کننده را داشته اند. او همچنین در برخی از فیلم هایش مانند پسرانگی (2014) و زندگی بیدار (2001) از دختر خود به عنوان بازیگر استفاده می کند.
آثار منحصر به فرد لینکلیتر (Richard Linklater) کارشناسان و داوران را مجاب کرده است که این کارگردان جوان را به عنوان یکی از هنرمندان شاخص سینمای آمریکا تشخیص دهند. کتاب ها و مقالات زیادی در خصوص سبک فیلم سازی، فلسفه ای که به آن باور دارد و روحیات حرفه ای او نوشته شده است. فیلم های او در زمره صنعت کلان هالیوود نمی گنجد چرا که اولا او در استودیوهای بزرگ هالیوود و با کمک مالی این صنعت فیلم نمی سازد. او اولین فیلم هایش را با بودجه شخصی و با کمک دوستان و آشنایانش ساخت و وارد ساختار پیچیده هالیوود نشد. دومین دلیل برای جدایی لینکلیتر از هالیوود در خود آثارش نهفته است. فیلم های او مخاطب خاص دارند و از لحاظ سطح هیجان داستانی با فیلم های هالیوودی تفاوت فاحشی دارند. داستان های او قهرمان محور نیستند بلکه بیشتر مبتنی بر دیالوگ و یا کنش های طبیعی شخصیت ها ساخته شده اند. به همین خاطر از جلوه های ویژه، دکور خاص و یا گریم سنگین خبری نیست. با این وجود دیالوگ ها با وسواس زیاد نگاشته می شوند و شخصیت پردازی در سطح خوبی قرار دارد. دوربین در آثار او سنجیده حرکت می کند و از جلوه گری و خودنمایی می پرهیزد. همین عوامل سبب شده که او تاکنون 5 بار نامزد کسب جایزه اسکار و یک بار برنده جایزه گلدن گلوب شود. همچنین کسب خرس نقره ای جشنوراه برلین، نامزدی در جشنواره کن فرانسه و کسب جوایزی در جشنواره BAFTA از جمله صدها جایزه ای است که او در طول زندگی حرفه ای خود کسب کرده است.
واقع گرایی در آثار لینکلیتر
واقع گرا بودن فیلم های لینکلیتر (Richard Linklater) بدین معنا است که در فیلم های او قصه خاصی تعریف نمی شود. کسی در طول فیلم نمی میرد، کسی تصادف نمی کند، زلزله ای رخ نمی دهد و کسی در یک لاتاری برنده یک میلیون دلار نمی شود. شخصیت های لینکلیتر فکر می کنند، می بینند، می شنوند، تجربه می کنند و استدلال می کنند. بر همین اساس دیالوگ ها نقش مهمی در فیلم بازی می کنند. گاهی این دیالوگ ها به قدری زیاد و واگرا هستند که ذهن بیننده خسته و درمانده می شود. اما واقعیت همین است. واقعیت این است که ذهن ما در طول یک روز صدها هزار ایده پخته و نیمه پخته دارد. ذهن ما در طول یک ساعت چند صد دیالوگ در درون خود دارد و شاید چند ده دیالوگ هم از طریق زبان بیان می کند. پس می توان نتیجه گرفت، واقع گرایی در فیلم های لینکلیتر با ساخت مستند و تکنیک های آن تفاوت بسیار دارد. فیلم های مستند غالبا هیچ درامی ندارند و نمی توان برای آنها شخصیت قهرمان در نظر گرفت. در ساخت فیلم های مستند اغلب از لنزهای عادی، بدون زاویه نسبت به سوژه و کاملا خالی از معنا استفاده می شود. اما هیچ یک از این ویژگی ها در فیلم های لینکلیتر وجود ندارد. دوربین او فعال و گاهی سخنگو است. شخصیت ها از ابتدا تا انتهای داستان رشد می کنند و از موقعیتی به موقعیت دیگر می رسند. اما این فیلم ها واقع گرا هستند به این معنا که هر روز در زندگی ما رخ می دهند، بر خلاف فیلم های فانتزی که در آنها اتفاقات عجیب و نادر می افتد. لینکلیتر (Richard Linklater) در مراسمی که در سال 2013 برای بیستمین سالگرد ساخت فیلم «گیج و گنگ» برگزار شد می گوید:
این اتفاق که دو عاشق ناکام از دو سوی متفاوت به یکدیگر برسند و دختر باردار شود و خودرویی تصادف کند و کسی بمیرد بسیار نادر است. این اتفاقات کمتر در واقعیت رخ می دهد. اما اینکه کسی به اطراف رانندگی کند، و در حالی که موسیقی ماشین را بلند کرده است، به دنبال انجام کاری باشد بسیار اتفاق می افتد[2].
غالبا در مورد اصول فیلم سازی یا داستان نویسی می خوانیم که صحنه ها باید خودشان گویا باشد. کمترین دیالوگ و بیشترین نمایش از جمله اهداف کارگردانان است. اما لینکلیتر (Richard Linklater) خلاف این امر را نشان می دهد. او معتقد است زندگی حقیقی سرشار از دیالوگ است. بسیاری از مسائل زندگی که با ذهن و زبان سروکار دارند، کمتر با عمل و حرکت در ارتباطند. به عنوان مثال عشق و رابطه انسان ها با یکدیگر از طریق زبان و مکالمه ایجاد می شود. مقابله و مفاهمه دو ذهن با یکدیگر که ممکن است به جاذبه یا دافعه بین آنها بیانجامد، از طریق زبان صورت می گیرد. بر همین اساس لینکلیتر در سه گانه عاشقانه خود تمرکزش را بر روی دیالوگ و نه عمل قرار می دهد. در این سه فیلم (پیش از طلوع، پیش از غروب، پیش از نیمه شب) دو جوان عادی با یکدیگر آشنا شده و شروع به صحبت کردن می کنند. دوربین به دنبال آنها راه می رود و صحبت های متفرقه آنها را به نمایش می کشد. آنها از عشق، فلسفه، هنر، نقش زنان در جامعه، جدایی، مرگ و خاطره سخن می گویند. گاهی با یکدیگر هم عقیده اند، گاهی با هم مشاجره می کنند و گاهی تصمیم می گیرند در خصوص موضوعی دیگر صحبت نکنند. این مکالمات در طول سه فیلم رشد می کند، اما رشد آنها از سطحی به عمیق نیست، بلکه از موقعیتی به موقعیت دیگر است. در فیلم اول این دو عاشق در اوایل جوانی هستند و موضوعاتشان بیشتر در خصوص عشق، فلسفه، خاطره و ایده آل ها است. پس از نه سال هنگامی که آنها دوباره به یکدیگر می رسند، در خصوص فراز و نشیب های زندگی اجتماعی خود سخن می گویند. مباحث مورد علاقه آنها در این سن ارتباطات عاشقانه قبلی، ارتباطات کاری و برخورد با جامعه غیرایده آلی است که مانع رسیدن آنها به اهدافشان شده است. در سومین قسمت از این سه گانه شاهد آن هستیم، که آنها با یکدیگر ازدواج کرده اند و صاحب دو دختر شده اند. اکنون مباحثات اغلب پیرامون سرنوشت کودکان، تصمیم برای ادامه فعالیت حرفه ای، سرنوشت و بالاخره تسلیم شدن در مقابل جبر زمان است. همانطور که ذهن شخصیت ها از موقعیتی به موقعیت دیگر می رود، استدلال ها و حرف های بیشتری برای مطرح کردن دارند.
یکی از نمودهای این واقع گرایی در فیلم سازی لینکلیتر (Richard Linklater) به نمایش گذاشتن واقعیت جامعه است. یعنی اگر بپذیریم که تصادف و زلزله و برنده شدن در یک لاتاری اتفاقات نادری در زندگی هستند، پس نمایش اتفاقات روزمره می تواند تصویری از چگونگی جامعه ما باشد. اگر رابطه جنسی مرد و زن از جمله اتفاقات روزمره زندگی ما است، صحبت کردن پیرامون آن نشانگر یکی از زوایای واقعی زندگی ما است. نه اینکه همانند فیلم های هالیوودی با پررنگ کردن و دادن جذابیت های هیجانی، درصدد جذب مخاطب بیشتر باشیم. بلکه می توان گفت دوربینی که بتواند مولفه های پرتکرار و مشترک یک واقعیت را به تصویر بکشد، در واقع در حال مطالعه آن است. فیلم های لینکلیتر به این معنا مطالعات جامعه شناسی هستند. در فیلم «گیج و گنگ» دوربین حرکتی سیال بین بیش از پنجاه خرده داستان کوتاه در شهر آستین آمریکا دارد. این داستان ها ربط چندانی به یکدیگر ندارند (به جز اینکه از لحاظ جغرافیایی به یکدیگر وصل شده اند)، و هیچ یک داستان خاصی را روایت نمی کنند، اما مجموع آنها در نهایت وضعیت زندگی و فکر مردم آن شهر را نمایش می دهد.[3]
از جمله دیگر مولفه های قابل تامل در فیلم های لینکلیتر (Richard Linklater) تامل بر روی مفهوم زمان است. این تامل نه تنها در نام فیلم ها (پیش از…)، و دیالوگ هایی که مستقیما توسط بازیگران ادا می شود (در فیلم پیش از غروب جسی می گوید «زمان یک دروغ است» یا در فیلم دیگری از لینکلیتر با عنوان «زندگی بیدار» یکی از شخصیت ها زمان را به «یک لحظه» توصیف می کند) بلکه در مضمون خود فیلم ها هم نهفته است. در بسیاری از فیلم های لینکلیتر زندگی در لحظه جاری است. خوشبختی یا رنج در لحظه است و آینده و گذشته از کمترین اهمیت برخوردارند. اینکه گذشته و آینده اهمیتی ندارند، مفهوم زمان را به نوعی بی معنا می کند. دیوید جانسون (David Johnson) در کتابی که به تحلیل آثار لینکلیتر اختصاص داده است، زمان را در آثار او بسیار منعطف تعبیر می کند.[4] یکی از شخصیت های فیلم «گیج و گنگ» در توصیف زندگی و مشکلاتی که او را احاطه کرده است می گوید: «هر چه بزرگتر می شوی، آنها تلاش می کنند قوانین بیشتری را به تو تحمیل کنند. پس تو باید به زندگی ات ادامه دهی، ز ن د گ ی». همچنین در انتهای فیلم پیش از طلوع جسی و سلین دو شخصیت عاشق پیشه فیلم از یکدیگر خداحافظی می کنند، به امید دیداری در شش ماه آینده، حال آنکه در فیلم بعدی این سه گانه متوجه اشتباه آنها از این تصمیم می شویم. آنها باید در لحظه از کنار یکدیگر بودن لذت می بردند و حوادثی را که زمان ممکن است در آینده برای آنها پدید بیاورد دست کم می گرفتند. همه این صحنه ها حاکی از کوتاهی زمانی است که ما را احاطه کرده و مهمتر آنکه واقعیت همین لحظه کنونی است. گرچه واقعیت همین لحظه کنونی است و همین امر لذت بخش است، اما نیمه تاریک این زمان هنگامی رخ می نماید که متوجه شویم تاریخ به شدت تکراری و مطابق قوانین طبیعی و اجتماعی است. اینکه یک زوج عاشق با یکدیگر ازدواج می کنند، به دنبال شغل مجبورند زحمت بکشند و مردم را تحمل کنند، صاحب فرزند می شوند و باید از انها مراقبت کنند و در نهایت با مشکلات جدی زندگی کنار بیایند و بمیرند، این واقعیتی است که کمابیش تکرارپذیر و واقعی است. به طور خلاصه باید گفت زمان چیزی نیست جز واقعیت تکراری اکنون.
به طور خلاصه باید گفت فیلم های لینکلیتر (Richard Linklater)از چندین لحاظ در یک راستا و خط مشی قرار دارند. پیش از این توضیح دادیم که واقع گرایی فلسفه متمرکز در تمام فیلم های او است. همچنین تامل او بر روی مفهوم زمان و گذر آن نیز در این فیلم ها بررسی شد. علاوه بر این موارد که بیشتر در پشت دوربین جاری است، برخی از مفاهیم نیز در فیلم های او تکرار می شوند. به عنوان مثال او تاکید بسیاری بر روی مسائل سیاسی آمریکا، خصوصا مساله انتخابات ریاست جمهوری دارد. او در اغلب فیلم هایش به نحوی به رئیس جمهورهای قبلی آمریکا نظر می افکند و گاهی آنها را قضاوت می کند. در فیلم «پسرانگی» پدر مِیسون فعالیت سیاسی دارد و سیاست های جرج بوش در خاورمیانه را به نفع اوباما نقد می کند. در فیلم «تنِ لَش» پیرمردی که گویا اختلال حواس دارد و برای همه از خاطرات جنگ هایش تعریف می کند، اطلاعات بسیاری در خصوص ترور کندی و چگونگی عملکرد او ارائه می دهد. این مولفه ها نشانه هایی از دغدغه لینکلیتر در خصوص اهمیت مساله ریاست جمهوری در سرنوشت و زندگی مردم آمریکا است. چنین علاقه ای به ادبیات و نقش آن در زندگی و تعاملات ما نیز در آثار لینکلیتر به چشم می خورد. او فیلم اول خود را با خروجِ جوانی از کتابخانه آغاز می کند در حالی که کتابی از چزاره پاوزه نویسنده و شاعر ایتالیایی در دست اوست، در فیلم «پیش از طلوع» آشنایی دختر و پسر توسط کتاب زندگی نامه کلاوس کینسکی بازیگر آلمانی و کتابی از ژرژ باتای فیلسوف و متفکر فرانسوی است. همچنین در فیلم «پیش از غروب» شخصیت مردِ فیلم نویسنده ای است که در ابتدای فیلم به برخی از آثار توماس ولف اشاره می کند. این تاکید در فیلم های دیگر نیز نقش فعالی در اتباط بین انسان ها ایفا می کند.
مجموعه فیلم ها
ما در این مجموعه سعی کردیم بهترین فیلم های بلند لینکلیتر (Richard Linklater) را مورد بررسی قرار دهیم. در این بین شاید بتوان گفت سه گانه «پیش از…» از همه فیلم های او معروف تر هستند. اما مسلما فیلم های کوتاه او و برخی از فیلم های بلند کمتر معروف او نیز از اهمیت ویژه ای برخوردارند که به دلیل ساختن یک پرونده گلچین از آنها صرف نظر کردیم.
(تنِ لش 1991): این فیلم مجموعه خرده داستان هایی از افراد مختلف در شهر آستین آمریکا است که به صورت نامنظم و تنها در بستر زمان روایت می شود. در واقع دوربین به صورت تصادفی شخصیتی را بر می گزیند و بخشی از زندگی اش را به نمایش می کشد. در ادامه با برخورد آن شخصیت به شخصیتی دیگر، دوربین فرد بعدی را دنبال می کند. شاید بتوان گفت این اولین فیلم مهم لینکلیتر است که جامعه سینمایی را متوجه خود کرد.
(گیج و گنگ 1993): روز آخر مدرسه برای بسیاری از نوجوانان جذاب و خاطره انگیز است. علاوه بر این اتمام یک سال تحصیلی نشانه ای از ورود به مرحله جدیدی از زندگی و بزرگتر شدن است. لینکلیتر با تمرکز بر روی این ماجرا، یک نیم روز از زندگی تعدادی از دانش آموزان فارغ شده یکی از مدارس تگزاس را به تصویر می کشد. موسیقی فیلم از سطح بالایی برخوردار است، اما همچنان این فیلم فاصله زیادی با فیلم های خوب لینکلیتر دارد.
(پیش از طلوع 1995): غالبا لینکلیتر را برای ساخت سه گانه عاشقانه اش می شناسند. «پیش از طلوع» اولین فیلم این مجموعه است که طی آن جسی و سلین در قطار با یکدیگر آشنا شده و تصمیم می گیرند تا طلوع آفتاب با یکدیگر باشند. آنها در شهر وین قدم می زنند و با یکدیگر درباره موضوعات مختلفی صحبت می کنند. دیالوگ ها غالبا جذاب و عمیق هستند و بازیگران نقش های خود را به خوبی ایفا می کنند.
(پیش از غروب 2004): دومین فیلم از سه گانه لینکلیتر با مواجهه مجدد جسی و سلین آغاز می شود. قرار نه سال پیش آنها ناکام مانده است و اکنون جسی برای موفقیت در نگارش کتابش به پاریس (شهر سلین) دعوت شده است. آنها که تصادفی یکدیگر را یافته اند، مجددا قدم می زنند و حرف می زنند. این بار دیالوگ ها حاکی از رشد جدی شخصیت ها و برخورد آنها با ناملایمات زندگی هستند. بازیگران در این فیلم بسیار عالی هستند و بر خلاف بیشتر فیلم های لینکلیتر فیلم داستانی جذاب دارد.
(پیش از نیمه شب 2013): سومین قسمت از مجموعه عاشقانه لینکلیتر به زندگی مشترک جسی و سلین می پردازد. آنها دو فرزند دارند و در دوره بلوغ زندگی خود هستند. آنها در این فیلم نیز با یکدیگر و با دیگر شخصیت های فیلم مکالمه طولانی دارند. اما این بار نیز دغدغه ها تفاوت کرده است، و از سطحی به سطح دیگر رفته است. استفاده از طبیعت زیبای یونان تصاویر بدیعی در این فیلم به وجود آورده است.
(پسرانگی 2014): در این فیلم لینکلیتر (Richard Linklater) تجربه جدیدی به دست می آورد. او زندگی یک پسربچه را از کودکی تا جوانی به تصویر می کشد. در این فرآیند بازیگران اصلی تغییر نمی کنند و به همین خاطر ساخت آن بیش از دوازده سال به طول می انجامد. این فیلم نیز داستان خطی و نقطه عطفی ندارد و زندگی طبیعی یک پسر را به نمایش در می آورد. لینکلیتر برای این فیلم جوایز بسیاری از جمله گلدن گلوب را کسب کرد.
[1]در مجموعه فیلم های مستند می توان به فیلم 56 UP به کارگردانی Michael Apted در سال 2012 اشاره کرد که کارگردان یک گروه از افراد را در دوره ای هفت ساله ملاقات کرده و با آنها در مورد اتفاقات این مدت زمان مصاحبه می کند. در فیلم های داستانی می توان به فرانسوا تروفو کارگردان مشهور فرانسوی اشاره کرد که در مجموعه سه فیلم بلند و یک فیلم کوتاه به ابعاد شخصیتی با نام Antoine Doinel با بازی Jean-Pierre Léaud می پردازد.
[2] https://www.webcitation.org/6G3EXTrh6?url=http://insidemovies.ew.com/2013/03/08/quentin-tarantino-dazed-and-confused-texas-film-hall-of-fame/
[3] در انتهای این بحث لازم به تذکر است که گرچه واقع گرایی جنبه پررنگ آثار لینکلیتر است و ما این واقعیت را می پذیریم، اما «واقعیت» آن قدر خام و شخصی است که نمی توان ادعا کرد آنچه لینکلیتر به نمایش می گذارد تصویری از واقعیت است. بسیاری از اتفاقاتی که در فیلم های لینکلیتر رخ می دهد، عین تصادف و شانس است. او ادعا می کند که در فیلم هایش تصادف و زلزله رخ نمی دهد، اما آیا برخورد جسی و سلین در قطار و تصمیم آنها اتفاقی روزمره است؟ آیا دیدار مجدد آنها پس از نه سال در پاریس واقعی است؟ باید گفت همان اندازه که زلزله و تصادف واقعی هستند، فیلم های لینکلیتر نیز واقعی هستند. در واقع تمام اتفاقات هستی یک بار رخ می دهند و در یکتایی خود واقعی و غیرقابل مقایسه با دیگر رخدادهای هستی هستند. اما با این وجود نکته ای که در این مقاله بدان اشاره شد در جایگاه مقایسه فیلم های لینکلیتر با دیگر فیلمسازان است. یعنی آثار او در مقایسه با دیگر فیلم ها سهم بیشتری از زندگی رومزه و عادی را دارد.
[4] Johnson, David T. ‘Richard Linklater’, University of Illinois Press, 2012, p.8