کارگاه صدرنگ


ارتش جمهوری خواه ایرلند

ردیف نام فیلم زمان فیلم کارگردان کشور سازنده نمره IMDB نمره ClassiFilms
1 Some Mother’s Son 1996 112 Terry George ایرلند، آمریکا 7.3 8.0
2 Bloody Sunday 2002 107 Paul Greengrass انگلستان، ایرلند 7.7 7.2
3 The Wind That Shakes the Barley 2006 127 Ken Loach ایرلند، انگلستان و ... 7.5 7.9
4 The Devil’s Own 1997 111 Alan J. Pakula آمریکا 6.1 6.8
5 Michael Collins 1996 133 Neil Jordan انگلستان، ایرلند، آمریکا 7.2 7.9
6 In the Name of the Father 1993 133 Jim Sheridan ایرلند، انگلستان، آمریکا 8.1 7.8
7 Cal 1984 102 Pat O'Connor انگلستان 6.7 7.8
8 Patriot Games 1992 117 Phillip Noyce آمریکا 6.9 6.4
9 The Crying Game 1992 112 Neil Jordan انگلستان، ژاپن 7.3 8.3
10 The Informer 1935 91 John Ford آمریکا 7.5 8.3

مقاله پرونده

استعمار، تباهی و تفرقه

مقدمه

امروزه از جمله حساس ترین مسائل بین المللی، استقلال بخش هایی از کشورهاست که از لحاظ تاریخی و فرهنگی پیشینه های نسبتا مجزایی از دولت های تابع خود دارند. به عنوان مثال مسائل منطقه کاتالونیا در اسپانیا، جمهوری خودمختار کریمه در منطقه روسیه و یا مناقشات ایرلند شمالی و جنوبی با بریتانیا از جمله حساس ترین و مهمترین آنها به شمار می ­روند. در خلال درگیری­ هایی که برای استقلال این مناطق به وجود آمده است، گروه های نظامی بسیاری تشکیل شده، جنگ­ های خونینی رخ داده و خون انسان­ های بی­ گناه بسیاری تباه شده است. در خصوص ایرلند این مساله در قالب تشکیل گروهی نظامی با عنوان IRA[1] جلوه گر می ­شود.

تصویر شماره 1: پرچم ایرلند (پرچم کنونی ایرلند جنوبی)

ایرلند کشوری غنی با مردمانی غیرتمند و صاحب هنر است. بسیاری از نام آوران ادبیات انگلیسی از کشور ایرلند برخواسته ­اند. به عنوان مثال می ­توان به جیمز جویس (نویسنده و شاعر)، برنارد شاو (نمایش­نامه نویس و منتقد ادبی)، اسکار وایلد (نویسنده، منتقد و شاعر)، الیور گولداسمیت (نویسنده و شاعر) و جاناتان سویفت (نویسنده سفرهای گالیور) اشاره کرد. جیمز جویس در رثای ایرلند می ­گوید: «آه ایرلند، نخستین و تنها عشق من». چارلز دیکنز زمانی بلفاست پایتخت ایرلند شمالی را «یک جای خوب برای آدم‌ های خشن» توصیف کرد و معروف است که کشتی تایتانیک در لنگرگاه‌ های بلفاست ساخته شد. گاهی مردم ایرلند به طعنه می گویند: «تایتانیک وقتی از اینجا رفت سالم بود».

در منطقه ایرلند، هفت استان شمالی از جمله بلفاست (Belfast) و آرماگ (Armagh) در زمره ایرلند شمالی و مابقی استان­ ها در بخش جنوبی ایرلند قرار دارند. با الهام از پرچم سه رنگ ایرلند، ایرلند شمالی را غالبا بخش نارنجی و منطقه جنوبی را بخش سبز می ­خوانند. از دیرباز این دو بخش ایرلند درگیر دو مساله بوده ­اند: اختلافات مذهبی و مساله استعمار انگلستان. این دو مساله در کنار یکدیگر تا مدت­ ها مشکل ایرلند را تبدیل به مساله ای غیرقابل حل می ­کرد. در وهله اول ایرلند جنوبی غالبا محل استقرار مسیحیان کاتولیک و منطقه شمالی سرزمین مسیحیان پروتستان بود. این دو گروه در نبردی چند صد ساله با یکدیگر قرار دارند. هر از چند گاهی که این دو بخش سر صلح و سازش با یکدیگر دارند (استفاده از رنگ سفید وسط پرچم به عنوان نماد صلح دو بخش ایرلند)، کشور انگلستان به عنوان استعمارگر قدیمی پیدا می ­شود و مشکلاتی برای آنها ایجاد می ­کند. در ادامه این مقاله این دو مساله و زمینه های شکل گیری گروه IRA را به اختصار بیان می ­کنیم.

مناقشات ایرلند

در حدود 800 سال قبل یعنی سال 1171 در زمان حکومت هانری دوم کشور انگلستان اولین مستعمره خود یعنی ایرلند را تصرف کرد و قوانین خاصی را برای اجرا در این کشور صادر کرد. در طول این سال­ ها ایرلندی­ ها همیشه از تبعیض­ های اقتصادی، سیاسی و کمبود امکانات و عدم دسترسی به منابع برابر رنج می ­بردند. این مسائل مسبب اصلی مبارزات و مقاومت­ های ایرلند علیه حکومت بریتانیا بوده است. این مقاومت­ ها در دوره های مختلف اشکال مختلف (نظامی، سیاسی یا اجتماعی) و زمینه­ های متنوعی داشته است. اما طی یک سلسله پیگیری­ های سیاسی نهایتا در سال 1914 قانونی در پارلمان انگلستان تصویب شد (Home Rule) که به تبع آن استقلال کشور ایرلند از انگلستان تایید می ­شد. این حکم در ابتدا با تاخیر در اجرا روبرو شد و سپس به خاطر درگیری جهان با جنگ جهانی اول تا سال 1920 به تاخیر افتاد. اما در سال 1920 شرایطی حکم فرما شد که به ناگهان این قانون با یک الحاقیه مهم به مرحله اجرا درآمد: استقلال کامل ایرلند جنوبی به رسمیت شناخته شد، ولی ایرلند شمالی با جدایی از بخش جنوبی، همچنان در عطش استقلال باید بسوزد. اما این چه اتفاقاتی بود که منجر به این الحاث مهم و حیاتی شد؟

در حالی که ایرلندی­ ها در پی رسیدن به اتحادی کامل در قالب یک ایرلند واحد بودند (Unionism) و رویای استقلال از انگلستان را در سر داشتند، اختلافات مذهبی بار دیگر رخ نمود.  این اختلافات ریشه در تاریخ صد سال گذشته داشت که در مقابل اتحادطلبانی همچون ولف تون (Wolfe Tone) شکل گرفت. گروه فرمان نارنجی (Orange Order) که در اواخر قرن هجدهم تاسیس شده بود، متفق القول بودند تا هرگونه قدرت و امتیاز را از کاتولیک ها بستانند. آنها در طول قرن نوزدهم تقریبا خاموش بودند. اما در قرن بیستم و در حالی که قرار بود اتحاد ایرلندی، آنها را از استعمار چندصد ساله انگلستان نجات دهد، مجددا این زخم قدیمی سر باز کرد. بهانه این مساله حول انتخاب مرکز و پایتخت کشور متحد به وجود آمد. اتحاد ایرلندی قرار بود تحت مرکزیت شهر دوبلین (در ایرلند جنوبی و بخش کاتولیک) برگزار شود، اما عده زیادی از مردم در شهر بلفاست از استان اولستر (Ulster) در شمال ایرلند گرد هم آمدند و پیمانی را علیه مرکزیت ایرلند جنوبی و کاتولیک­ ها امضا کردند. این پیمان در 28 سپتامبر 1912 به رهبری سر ادوارد کارسون (Sir Edward Carson) و توسط بیش از 500,000  ایرلندی امضا شد. عده ای از مردم این پیمان را با خون امضا کردند. طی این پیمان قرار شد تا ایرلندی­ های شمالی با هر وسیله و ابزاری (حتی نظامی) مانع از شکل ­گیری اتحادی با مرکزیت جنوب ایرلند شوند. در مقابل گروهی از داوطلبان حامی استقلال ایرلند برای مقابله با آن گروه تشکیل شد. در این بین تصمیمات غلط و تنش زای انگلیسی­ ها (خصوصا حزب محافظه­ کار) نیز منجر به تشدید درگیری­ ها و اختلافات بین این دو گروه می ­شد.

تصویر شماره 2: امضای پیمان اولستر در شهر بلفاست توسط کارسون و مردم در سال 1912

 

گروه نظامی IRA

در طول این مناقشات گروهی نظامی با عنوان (Irish Republican Army) IRA به صورت یکپارچه در ایرلند شکل گرفت. گروه های مختلفی در ایرلند حامی اتحاد کلی ایرلند بودند. از جمله این گروه ها، گروهی منسجم و باپشتوانه قوی به نام شن فن (Sinn Féin) بود. شن فن پیش از این در سال 1905 تاسیس شده بود[2]. در ۳۱ آگوست ۱۹۱۳ یکی از بزرگترین اعتصابات کارگری تاریخ جهان در دوبلین با حمله پلیس و حمایت انگلیس به خون کشیده شد. بیش از ۲۰ هزار کارگر به رهبری جیمز لارکین[3] و جیمز کنولی[4] علیه دو کمپانی بزرگ اقتصادی ایرلندی به خیابان های دوبلین آمدند. در درگیری پلیس با کارگران دو نفر کشته و سیصد نفر زخمی شدند. در پی این ماجرا گروه شن فن به دو بخش صلح طلب و نظامی تقسیم شد. گروه نظامی در ابتدا با هدف دفاع از ایرلندی ها در مقابل انگلیسی ها تاسیس شد. اما در ادامه ابعاد مختلفی به خود گرفت.

گرچه ایرلند برای کسب استقلال سال های متمادی تلاش می ­کرد، اما این تلاش­­ها در اوایل دهه بیست و با اوج گرفتن فعالیت های گروه نظامی IRA یا ارتش جمهوری خواه ایرلند به شکل انسجام یافته درآمد. از همین رو غالبا به فاصله بین 21 ژانویه 1919 (تاریخی که دولت متحد ایرلند به رهبری حزب شن فن رسما اعلام استقلال نمود) تا 11 جولای 1921 (امضای توافق جدایی) دوره جنگ ایرلند برای استقلال گفته می ­شود. در این دوره گروه IRA ترورهای بسیاری انجام دادند و بسیاری از سران نظامی و سیاسی انگلیس و مزدوران ایرلندی آنها کشته شدند. در مقابل انگلیسی ها گروهی نظامی با نام Black and Tans متشکل از نیروهای داوطلب انگلیسی و معدودی از مزدوران ایرلندی تشکیل دادند و به مقابله با IRA پرداختند. یکی از یکشنبه های خونین ایرلند نیز در همین دوره (نوامبر 1920) رخ داد که طی آن چهارده نفر از سران اطلاعاتی انگلیس ترور شدند. در مقابل نیروهای انگلیسی برای تلافی آن خسارت به یک بازی فوتبال محلی حمله کرده و 14 کشته و 65 زخمی در میان مردم به جای گذاشتند. در نهایت انگلستان که از قدرت گرفتن IRA و رئیس آن مایکل کالینز[5] واهمه داشت و ایرلند که شاهد کشته شدن بسیاری از نیروهای وفادارش بود، مجبور به رفتن پای مذاکره شدند. در تاریخ 11 جولای 1921 توافقی امضا شد که طی آن ایرلند شمالی از جنوبی جدا شد، قوانین انگلستان در ایرلند شمالی جاری و نیروهای ایرلندی موظف به سوگند به تاج و تخت انگلستان شدند. در واقع تنها مزیت این توافق برای ایرلند، استقلال رسمی ایرلند جنوبی بود. ولی ذلتی انقلابی برای شمالی ها باقی ماند که باعث ایجاد اختلافات بیشتر و تفرقه عمده بین ایرلندی ها شد. اما این پایان داستان خونین ایرلند نیست.

در طول این چند سال صنعت گران و سرمایه داران جنوبی که به شمال مهاجرت کرده بودند و تجارت خود را در آنجا مستقر کرده بودند، باب ورود کاتولیک های بسیاری را در شمال باز کرده بودند. لذا در حالی که جنوب ایرلند در سایه آرامشی نسبی و کاتولیک به سر می ­برد، شمال ایرلند صحنه اختلافات و نبردهای ملی و مذهبی بود. در این سال­ ها لُژ فرمان نارنجی به قوی ترین حد خود رسیده بود، به نحوی که تا سال 1969 اغلب قریب به اتفاق نخست وزیران ایرلند شمالی عضو این گروه بودند.

اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد میلادی انگلیسی ها فعالان ایرلندی خصوصا اعضای گروه IRA  را تحت تعقیب و فشار جدی قرار دادند. زندان­ ها آکنده از فعالان سیاسی شد و تدابیر سخت امنیتی در خیابان­ ها اجرا شد. اتفاقاتی که در زندان­ های انگلیسی در ایرلند و خارج از آن علیه ایرلندی­ ها می ­افتاد، موجب شکل­گیری موج دیگری از جریانات پرآشوب شد. زندانیان دست به اعتصاب غذای دست جمعی می ­زدند و نیروهای آزاد عملیات­ هایی را در پاسخ به انگلیسی­ ها تدارک می ­دیدند. در این سال­ ها گروه IRA کم­کم از حالت تدافعی خارج شد و رویکرد تهاجمی یکسویه به خود گرفت. آنها با استفاده از عملیات­ های چریکی و گاهی انتحاری در پی اخلال در امور انگلیسی­ ها بودند. این عملیات­ ها گاهی تا قلب لندن نیز کشیده می ­شد. همچنین داوطلبان این گروه گاهی آتش اختلافات مذهبی را با ترورها و یا خرابکاری­ های درونی خود گرمتر می ­کردند. در این حوادث کاتولیک­ های جنوبی، پروستان­ های شمالی را مورد اذیت قرار می دادند و پروتستان­ ها جنوبیان ساکن در ایرلند شمالی را تحت فشار قرار می ­دادند. بیشترین اقدامات نظامی IRA هم علیه انگلیسی­ ها و هم علیه مذاهب مختلف مسیحی در دهه های 80 و 90 به وقوع پیوست.

تحت فشارهای بین­المللی و اجتماعی در آگوست 1994 گروه IRA اعلام آتش بس کرد و در آپریل 1998 بخش سیاسی گروه شن فن تن به معاهده صلحی داد که از آن پس با نام «جمعه خوب» شناخته شد. این معاهده که تا حد زیادی از خشونت­ ها و عملیات­ های این گروه کاست، چندان باب طبع اعضای فعال گروه نبود. این معاهده نیز مانند معاهده ای که مایکل کالینز در سال 1921 با انگلستان امضا کرد و اسباب استقلال ایرلند جنوبی و نه شمالی را فراهم کرد، باعث تفرقه بیشتر بین اعضای گروه استقلال­طلب شد. برخی خواستار ادامه مبارزه تا رسیدن به استقلال بودند و برخی نبرد و برادرکشی را کافی دانسته و خواستار صلح بودند. در نهایت جمعه خوب یک عقب­نشینی اجباری و یک مرگ خاموش برای گروه مبارزاتی IRA بود، چرا که بسیاری از خواسته های آنها اعم از رسیدن به ایرلندی متحد و یا استقلال ایرلند شمالی محقق نشد. در واقع این گروه که عملیات­ های خرابکارانه و چریکی را در این عصر پرهزینه می ­دید، مجبور به عقب­نشینی و پذیرش سلطه نسبی انگلستان و ملکه آن شد. در این بین مبارزات چند ده ساله ای که پیش از دهه بیست تا دهه نود میلادی ادامه داشت چیزی جز خسارت­ های جانی و مالی برای جوانان ایرلندی نداشت. استعداد ها و توانایی­ های زیادی تلف شد و جوانان بسیاری شور و شوق انقلابی خود را به قیمت جانشان در معرکه گذاشتند. با وجود اینکه در سال 2005 این گروه رسما خلع سلاح شد، گروهک­ های کوچکی همچنان به کارهای خرابکارانه خود ادامه می ­دهند که چندان قابل اشاره نیست. امروز کشورهای انگلستان، ایرلند شمالی، اسکاتلند و ولز همگی با هم پادشاهی متحد بریتانیای کبیر را می  سازند و ایرلند جنوبی کشوری مستقل است[6].

با وجود اختلافات مذهبی و تفرقه ای که بین مردم ایرلند به وجود آمد، نباید از نقش انگلستان در آتش افروزی این نبرد صرف نظر کرد. در واقع لژ فرمان نارنجی به طور رسمی و مستقیم تحت فرمان و نفوذ انگلیسی­ ها بود. این گروه که از قرن شانزده میلادی تاسیس شده بود، مخالف جدایی ایرلند بود و تمام بریتانیا را کشوری متحد و تحت سلطنت پادشاه انگلستان می ­دانست. با در نظر گرفتن نفوذ، قدرت و گستردگی گروه­ های مختلف انگلیسی در ایرلند، عجیب نیست که حتی امروز هم بتوان دست قدرتمند اراده انگلیسی را در تمام امور ایرلند دید. در حالی که همچنان ایرلندی­ ها در آرزوی رسیدن به اتحادی ایرلندی هستند انگلیس فعالیت جدی خود را در مخالفت با شکل­گیری ایرلند متحد ادامه می ­دهد. در اکتبر سال 2010 رهبر گروه فرمان نارنجی رابرت سالترز (Robert Saulters) مجددا بر مخالفت خود در شکل­گیری جمهوری ایرلند تاکید کرد و به فعالیت­ های IRA اشاره کرد. انگلیسی­ ها در سال 2015 قانونی را به مجلس ایرلند شمالی تسلیم کردند که طی آن آموزش زبان ایرلندی در اماکن آموزشی ممنوع شده و از آن تنها به عنوان یک گویش محلی یاد می ­شود.

سینما و ایرلند

با وجود آنکه سیاست­ های انگلستان و حامی مهم او در ناتو آمریکا، چندان موافق موشکافی از ماجراهای تراژیک ایرلند نیستند، سینما بخش­ هایی از این داستان طولانی و همه جانبه را به تصویر کشیده است. این پرونده به طور خاص به فیلم­ های با محوریت گروه IRA پرداخته است، اما باید پیش از هر چیز تاکید کرد که فیلم های سینمایی صرفا در خدمت و درصدد بیان تاریخ نیستند. کارگردانان و نویسندگان با استفاده از تم ­های تاریخی ایرلند (خصوصا شاخه نظامی IRA) هر یک به فراخور خود داستان­ هایی دراماتیک را برگزیده و پرورده اند که در حاشیه این مناقشات طولانی رخ داده است. نکته مهم و مرکزی در این فیلم­ ها اشاره به انسان­ هایی است که خواسته و ناخواسته درگیر ماجراهایی شده اند که در زندگی عادی یک انسان رخ نمی ­دهد. کارگردانان و نویسندگان نیز هر یک به فراخور نگرش خود رویکردی مثبت و یا منفی به عملیات­ های گروه IRA دارند. به عنوان مثال فیلمی مانند «بازی­ های میهن­پرستانه» (Patriot Games) به وضوح این گروه را به عنوان گروهی تروریستی معرفی می ­کند، اما فیلمی مانند «بادی که مرغزار را می ­لرزاند» (The Wind That Shakes the Barley) تصویری مثبت از این گروه به نمایش می ­گذارد. اما نقطه مشترک در هر دو سوی طیف، تاکید و تاسف بر سرمایه­ های جانی و مالی است که به دلایل بیهوده تباه شده اند. داستان ایرلند داستان استعمار، تباهی عمر جوانان ایرلندی و تفرقه بین آنها است. اصل داستان بیش از هر چیز تراژیک و جانگداز است.

یکی از حوادث مهمی که دستمایه سازندگان فیلم­ ها بوده است اتفاقاتی است که در یکشنبه خونین ایرلند رخ داد. شاید بتوان گفت ایرلند تاکنون پنج یکشنبه خونین را تجربه کرده است: در عید پاک 1916 مردم ایرلند انقلابی نافرجام داشتند که با نام یکشنبه خونین عید پاک خوانده می ­شود، دیگر یکشنبه خونین ایرلند در ۲۱ نوامبر ۱۹۲۰ رخ داد که در جریان آن تعدادی از نیروهای ارشد انگلیسی و تعدادی از مردم ایرلند در زمین فوتبال کشته شدند، سومین رخداد در دهم جولای 1921 رخ داد. چهارمین و مهمترین رخداد در 30 ژانویه 1972 رخ داد که طی آن 14 نفر جان خود را از دست دادند و فیلم­ های بسیاری از جمله فیلم «یکشنبه خونین» (Bloody Sunday) به این روز اشاره دارند. در گزارشی که در سال ۲۰۱۰ میلادی در مورد این حادثه منتشر شد مشخص گردید که نظامیان انگلیسی بدون دادن هشدار به سوی راه­پیمایان معترض تیراندازی کرده اند. در پی انتشار این گزارش، «دیوید کامرون» نخست وزیر وقت انگلیس، به طور رسمی از مردم ایرلند شمالی معذرت خواهی کرد. در نهایت در سال ۱۹۸۳ نیز حادثه ای در لندن رخ داد که طی آن پلیس با معترضین برخورد کرد که از این واقعه نیز با عنوان یکشنبه خونین یاد می ­شود.

از دیگر موضوعاتی که دست مایه کارگردانان و نویسندگان بوده است، ماجرای انفجار یک رستوران در شهر بلفاست توسط گروهIRA  وکشته شدن 5 نفر در تاریخ 5 اکتبر 1974 بود. در این خصوص می ­توان به فیلم «به نام پدر» (In the Name of The Father) اشاره کرد. انگلیسی­ ها به بهانه این انفجار بسیاری را زندانی و محکوم کردند. همچنین زندانیان ایرلندی که در اوایل دهه هشتاد میلادی تحت سخت ترین شرایط قرار گرفتند، دست به اعتصاب غذایی گسترده زدند. این اعتصاب­ ها باعث جلب توجه عموم شد و رهبرانی همچون بابی سندز[7] در این راه جان خود را از دست دادند. بابی سندز از جمله شخصیت­ های تاثیرگذاری است که در کنار دیگر چهره­ های شاخص مناقشات ایرلند همچون مایکل کالینز می ­درخشد.

از جمله المان­ های پرتکرار در فیلم­ های این پرونده صحنه­ های ترور، بمب­گذاری و رعب­آفرینی گروه IRA است. این ترورها غالبا نشانگر مجموعه­ چندین قتل توسط جوانان بی­نام و نشان ایرلندی است که در پاسخ به رفتارهای استعمارگرایانه انگلیسی­ ها صورت می ­گیرد. بهترین نمایش این ترورها در فیلم­ های «مایکل کالینز» (Michael Collins) و «پسر مادری» (Some Mother’s Son) دیده می ­شود. در بسیاری از فیلم­ ها به مبارزات مخفیانه و نامنظم گروه IRA اشاره می ­شود. جوانانی که برای کسب استقلال کشورشان برخی از اصول اولیه اخلاق و انسانیت را زیرپا گذاشته و خود را تباه می ­کنند. کودکان و زنانی در این فیلم­ ها به تصویر کشیده می ­شوند که روحیه­ های خشن مبارزاتی و مردانه دارند. لذا این موقعیت امکان هنرنمایی بازیگران خوب سینما و همچنین گریم­ های تاثیرگذار را فراهم می ­کند. نمایش دیوارنویسی­ های انقلابی در بسیاری از فیلم­ ها به چشم می ­خورد که میزانسن را هیجانی و صحنه را مهیای التهاب می ­کند. صحنه­ های غم و اندوه زنان بیوه و یا مادران تنها به کرات در این فیلم­ ها به نمایش درمی ­آید. همچنین دوستی­ های نابود شده و یا جدایی­ های اجباری از جمله المان­ های تفکیک ناپذیر ادبیات جنگ است. از جمله نکات دیگر امکان نمایش توازی در این فیلم­ ها است. مبارزه ایرلند و انگلیس دو طرف دارد و پرداختن به دو سوی آن امکان ایجاد داستان­ های موازی در دو سوی ماجرا را ایجاد می ­کند. از سوی دیگر این دوگانگی امکان ایجاد شخصیت­ های داستانی ختثی و خاکستری را فراهم می ­کند. از نگاه یک نویسنده حرفه ای هیچ کدام از دو طرف ماجرا خوب مطلق یا بد مطلق نیستند. لذا فیلمی مانند «یکشنبه خونین» توازی را به خوبی بین این دو طرف برقرار کرده است و در فیلم «بازی گریه کردن» (The Crying Game) تشخیص شخصیت خوب یا بد چندان واضح نیست. چیزی که در این فیلم­ ها مسلم است افرادی هستند که بیهوده سرمایه­ های خود را از دست می ­دهند. در فیلم «بادی که مرغزار را به لرزه در می ­آورد»، شاهد این هستیم که خانه سنتی ایرلندی که نماد صلح و زندگی و مرکز فیلم است، دست­خوش حادثه شده و زنان خانه مجبور به تغییر موقعیت می ­شوند.

یکی از نکات جالب در این مجموعه تکرار شدن نام افرادی است که در تهیه فیلم­ های مهم با این موضوع شراکت کرده اند. به عنوان مثال تری جرج (Terry George) نویسنده فیلم «به نام پدر» که در سال 1994 نامزد دریافت جایزه اسکار شد، در سال 1996 نیز فیلم «پسر مادری» را با موضوعی مرتبط کارگردانی کرد. او در سال 2011 برای ساخت فیلم کوتاهی با عنوان «ساحل» (The Shore) که مجددا به درگیری­ های ایرلند مرتبط است در نهایت موفق به دریافت جایزه اسکار شد. جرج متولد بلفاست است. همین مساله در خصوص نیل جردن (Neil Jordan) نیز برقرار است. او که متولد ایرلند شمالی است، پس از ساخت فیلم «بازی گریه کردن» در سال 1992 که موفق به دریافت اسکار بهترین فیلمنامه شد، در سال 1996 فیلم تحسین شده «مایکل کالینز» را کارگردانی کرد. علاوه بر این جردن از بازیگران خاصی نیز در فیلم­ های خود استفاده می ­کند. به عنوان مثال استفن ری (Stephan Rea) و فارست وایتکر (Forest Whitaker) در چندین فیلم با موضوع ایرلند مشارکت کرده اند. این مساله علاوه بر اینکه احتمالا به خاطر لهجه خوب و اصالت ایرلندی آنهاست، به باورها و علایق آنها نیز اشاره دارد. از این جمله می ­توان به فیلم «کَل» (Cal) ساخت سال 1984 اشاره کرد که جان لینچ (John Lynch) در نقش کل و هلن میرن (Hellen Mirren) در نقش مارسلا در آن بازی می ­کنند. دوازده سال بعد هر دو در فیلم پسر مادری به ترتیب در نقش­ های بابی سندز و مادر فرانک بازی می ­کنند. در نهایت باید پذیرفت که ایرلندی بودن یا دغدغه ایرلند را داشتن در ساخته شدن فیلم­ های خوب این مجموعه تاثیرگذار بوده است. فیلم­ های آمریکایی این مجموعه اغلب از عمق و حس اصلی خود تهی هستند.

سیر کلی این فیلم­ ها فارغ از جبهه ­گیری­ های مثبت یا منفی نسبت به گروه IRA، حاکی از نسلی از ایرلندی­ ها است که سرمایه­ های خود را به تباهی کشیدند. آنها ناخواسته وارد مبارزات ملی یا اختلافات مذهبی شدند، که نه تنها سرانجامی نداشت بلکه باعث تفرقه و از دست رفتن جان و مال بسیاری از مردم شد. در بسیاری از فیلم­ های این مجموعه زن به عنوان نماد سرزمین و خاک در موقعیتی قرار می ­گیرد که بین دو تصمیم بد مخیر می ­شود. فارغ از تصمیمی که گرفته می ­شود، آن زن مغبون و شکست خورده است. به عنوان مثال در فیلم­ های «کَل» و «پسر مادری» صحنه­ های انتهایی نشانگر زنانی است که همچنان باقی مانده اند اما پیر و فرتوت. غم و اندوه تنها دستمایه ای است که در طول این داستان طولانی و تصمیمات آنها حاصل آمده است. داستان مادر ایرلند داستان استعمار، تباهی و تفرقه است.

مجموعه فیلم ها

(خبررسان 1935): جان فورد کارگردان نابغه سینمای کلاسیک نیز در مجموعه فیلم­ های ایرلند فعالیت کرده است. این فیلم کلاسیک برنده چهار جایزه اسکار و جایزه­ های متنوع دیگر است. بازی بسیار خوب و نوع نورپردازی و فیلمبرداری عالی در این فیلم به خوبی محیط خفقان و اختلاف ایرلند در دهه 20 را به نمایش می ­گذارد.

(کل 1984): هلن میرن در این فیلم به هنرنمایی می ­پردازد و برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره کن می ­شود. داستان درباره جوان ایرلندی عاشق­پیشه است که به خاطر فعالیت­ های داوطلبانه خود در گروه IRA در قتل همسر معشوقش مشارکت داشته است. او علاوه بر عذاب وجدان، در نهایت توسط پلیس دستگیر شده و عشق خود را دچار ناراحتی مضاعف می ­کند.

(بازی گریه کردن 1992): در این فیلم نیز زنی دچار غم و اندوه می ­شود. مردی که در فعالیت­ های داوطلبانه IRA فعالیت می ­کند با زنی آشنا می ­شود که مشکلات جسمی دارد. آنها عاشق یکدیگر می ­شوند، اما گروه IRA و فعالیت­ های گذشته مرد اجازه تشکیل زندگی آرام را به آنها نمی ­دهد.

(بازی­ های میهن­پرستانه1992): هریسون فورد بازیگر شناخته شده سینمای هالیوود در این فیلم نقش یک پلیس خوب انگلیسی را بازی می ­کند. در این فیلم گروه IRA کاملا تروریستی است و سرکرده آنها که برادر خود را از دست داده است، در پی انتقام شخصی از پلیس انگلیسی است.

(به نام پدر 1993): داستان این فیلم حول انفجار بزرگ در یک رستوران شهر لندن می ­گردد. جری که جوانی بیکار و عادی است از ایرلند به سودای کار به انگلستان می ­رود. اما دوستی او با افرادی به نحوی با IRA ارتباط دارند، او را به پای میز محاکمه برای تقاص انفجار می ­کشاند. جری پس از 15 سال از زندان آزاد می ­شود اما چه سود که او جوانی­ و پدرش را در زندان از دست داد.

(مایکل کالینز 1996): داستان این فیلم درباره زندگی سیاسی و شخصی فرمانده گروه IRA در یک برهه حساس است. او موفق می ­شود دست برتر را در جنگ­ های چریکی علیه انگلیسی­ ها به دست آورد و بالاخره آنها را مجبور به مذاکره کند. اما او مرد جنگ است نه سیاست. حضور او در تیم مذاکره کننده و عوامل دیگر سبب امضای قرارداد جدایی ایرلند شمالی و جنوبی می ­شود.

(فرزند مادری 1996): هلن میرن در این فیلم نیز هنرنمایی می ­کند. او معلمی میانسال، منظم و غیرسیاسی است. اما دستگیری و زندانی شدن پسرش، او را نیز وارد بازی­ های سیاسی می ­کند. او با سختی­ های فرزند چموشش می ­سازد و برای برتری بابی سندز در انتخابات فعالیت گسترده می ­کند. اعتصاب غذای زندانیان ایرلندی در این فیلم به عنوان تمی عمیق و تاثیرگذار جلوه­گر است.

(خود شیطان 1997): فیلمی با بازی هریسون فورد و برد پیت بازیگران شناخته شدن سینمای هالییوود. این فیلم ماجرای سفر تحمیلی جوان فعال ایرلندی به آمریکا و اتفاقات دراماتیک بین او و جامعه جدیدش را نشان می ­دهد. حضور این بازیگران قدرتمند نتوانسته است آن حس عمیق درد و رنج ایرلندی را به خوبی نمایش دهد و بالاخره یک «داستان ایرلندی» ناب ساخته نشده است.

(یکشنبه خونین 2002): فیلمی منحصر به فرد با اجرای تکنیک­ های خاص. این فیلم روایتی واقع­گرایانه از ماجرای یکشنبه خونین در ایرلند است. شکل مستند داستان کارگردان را متقاعد کرده است تا از دوربین روی دست برای فیلمبرداری استفاده کند. علی­رغم فرم خوب و زیبای فیلم که منجر به دریافت جایزه خرس طلای جشنوراه برلین برای آن شد، داستان اصلی فیلم برای بیننده ناآشنا به تاریخ ایرلند چندان جذابیت دراماتیک ندارد.

(بادی که مرغزار را می ­لرزاند 2006): کن لوچ (Ken Loach) کارگردانی حرفه ای است که در این فیلم نیز یکی از آثار خوب را به نمایش گذاشته است. داستان درباره جوان باهوش و مستعدی است که پزشکی را رها کرده و به گروه IRA می ­پیوندد. تغییرات دراماتیک فیلم از این شخصیت عاشق و ساده، فردی مبارز و جنجگو به وجود می ­آورد که برای آرمان­ هایش جانش را می ­دهد.

[1] Irish Republican Army

[2] شینفن در زبان ایرلندی به معنای “ما خودمان” است.

[3] جیم لارکین (James Larkin) که از سازمان­دهندگان اصلی این تجمع بود، پیش تر اقدام به تاسیس اتحادیه حمل و نقل ایرلند، حزب کارگر ایرلند و سپس اتحادیه کارگران ایرلند کرده بود. لارکین در این تجمع به سخنرانی پرشوری در دفاع از کارگران پرداخت که پس از سال ها به یکی از نمادهای اصلی مبارزات کارگری در ایرلند تبدیل شده و مجسمه ای که از تصویر او در حین سخنرانی ساخته شده حالا محل تجمعات مردمی است.

[4] James Connolly

[5] Michael Collins

[6] تفاوت کوچکی بین دو اصطلاح Great Britain  و The United Kingdom وجود دارد. در حالی که اولی شامل انگلستان، ولز، و اسکاتلند است، دومی به مجموعه انگلستان، ولز اسکاتلند و ایرلند شمالی اطلاق می­شود.

[7] Bobby Sands

دانلود مقاله PDF