کارگاه صدرنگ

سینمای آرام

مقاله سینمای آرام در نشریه پژوهش در هنر و علوم انسانی – شماره 3 – تیرماه 1399 (صفحات 67-63) منتشر شده است.

فایل پی دی اف این مقاله را از اینجا دانلود کنید.


در دنیایی زندگی می کنیم که سرعتِ همه چیز به ناچار بالا رفته است. پیشرفت خودروها، رایانه ها و اینترنت زندگی هایی سریع برای ما به ارمغان آورده اند. در جهان امروز سرعت فضیلت است و آهستگی اگر رذیله نباشد، چندان مورد استقبال نیست. سینما نیز از این قاعده مستثنی نیست. باجه فیلم های اکشن/رزمی/هیجانی که سرعت بالایی دارند از رونق خوبی برخوردار است و سرمایه گذاران علاقه زیادی به تولید چنین آثاری دارند. چنین رویکردی نه تنها روی ذائقه سینمایی مردم تاثیر گذاشته، بلکه سبک زندگی و دغدغه های آنها را نیز تغییر داده است. در این دنیایِ جدید زندگی عادی ملال آور است و زندگی خوب فانتزیِ سریعی است که مراحل کُند آن را نمی بیند. حتما فیلم هایی را دیده اید که قهرمان داستان ضعف یا مشکل بزرگی دارد و فیلمساز در چند برش کوتاه و احتمالا با یک موسیقی انگیزشی تلاش های شبانه روزیِ او را به تصویر می کشد و در کمتر از چند دقیقه ضعف یا مشکل او برطرف می شود[1]. بلا تار (Béla Tarr) فیلمساز مشهور لهستانی معتقد است: نسل امروز منطق داستان را درک می کنند اما «نمی توانند منطق زندگی را دنبال نمی کنند».

اما در همین دنیای سریع، یا شاید در پاسخ به این دنیا، شاهد رویش مفهوم جدیدی با عنوان «سینمای آرام» هستیم. در این مقاله کوتاه قصد دارم این مفهوم را شرح دهم و چندی از عوامل شکل گیری و دلایل استقبال از آن را مورد بررسی قرار دهم. اصطلاح «سینمای آرام» در مطالعات سینمایی اصطلاح نسبتا جدیدی است. جاناتان رامنی (Jonathan Romney) اولین کسی است که در سال 2010 این عبارت را معرفی کرد. او در تعریف سینمای آرام از صفاتی همچون «مینیمال»، «شاعرانه»، «تامل برانگیز» و با «حس شدید زمانمندی» استفاده کرد[2]. نام مقاله او «در جست و جوی زمان گمشده» برگرفته از رمان مشهوری از مارسل پروست نویسنده فرانسوی است. این رمان به خاطر تمرکز وسواس گونه روی جزئیات زندگی و تاکید بر زمان در شکل گیری آنها مشهور است. در واقع سینمای آرام گرایشی به سوی فیلم های با سرعت کم و نزدیک به زندگی واقعی است. گرچه اصطلاح «سینمای آرام» عمری کمتر از ده سال دارد، اما فیلم های آرام قدمتی طولانی و وسعتی بین المللی دارند. به عنوان مثال فیلم سازان مشهوری چون آندری تارکوفسکی، رابرت برسون، میکلانژو آنتونیونی و یا حتی عباس کیارستمی در دسته فیلم سازان سینمای آرام قرار می گیرند. یکی از معروف ترین آثار سینمای آرام فیلم «خواب» (1964) ساخته اندی وارهول (Andy Warhol) هنرمند آمریکایی است که شش ساعت خوابِ یک شاعرِ مشهور را به تصویر می کشد. او در همان سال فیلم دیگری با نام «اِمپایر» ساخت که هشت ساعت فیلمبرداری ساده از ساختمان امپایر در شهر نیویورک است. این شکل اغراق آمیز از سینمای آرام کندی و واقعیت زندگی را به بینندگان یادآوری می کند.

بخشی از فیلمِ آرام «طعم گیلاس» ساخته عباس کیارستمی

فارغ از این شکل اغراق آمیز، سینمای آرام تلاش می کند تجربه بهتری از زمان را به بینندگان القا کند. آندری تارکوفسکی معتقد است «مولفه غالب و قدرتمندِ فیلم، در واقع ریتم و بیانِ گذر زمان در قاب تصویر است»[3]. پس فیلم خوب فیلمی است که قاب های زمانمند بهتری ارائه کند. واقعیت این است که فیلم، بدون گذر زمان به مجموعه عکس هایی بدون ماجرا تبدیل می شود. اما آنچه سینمای امروز فراموش کرده این است که زمان واقعی بسیار کندتر از سرعت تخیلات ماست. سینمای امروز به سوی فانتزی و غیرواقع گرایی پیش رفته و به دنبال خود مردم را نیز از واقعیت دور و بیزار کرده است.

در فیلم های «سینمای آرام» زمان همانند زندگی عادی به کندی می گذرد و اتفاقاتِ هیجان انگیز در کمترین حد ممکن رخ می دهد. داستان مینیمال است؛ بدین معنا که فراز و فرود چندانی ندارد و گاهی به فیلم های مستند نزدیک می شود. از لحاظ تولید مینیمال بودن به معنای استفاده از بازیگران غیرحرفه ای، میزانسن های طبیعی و دکور و گریم ساده و سبک است. از لحاظ فنی سینمای آرام با استفاده کم از زوم های سریع یا قاب های عجیب، حرکت های کمِ دوربین و برداشت های طولانی همراه است. بر خلاف فیلم های تجاری هالیوود یا بالیوود که سرعت کات ها بسیار زیاد است (مثلا فیلم «اولتیماتوم بورن» در 105 دقیقه 3200 شات دارد که میانگین هر کات تقریبا دو ثانیه است!)، در سینمای آرام شاهد برداشت هایی طولانی هستیم. به عنوان مثال فیلم چینیII  Oxhide (2009) در بیش از دو ساعت تنها هفت کات دارد. گرچه کارگردان فیلم (جیاین لیو[4]) از اعضای خانواده خود برای این فیلم استفاده کرده است، اما زوایای دوربین، دیالوگ ها و حتی صدای محیط با دقتی وسواس گونه ساخته و پرداخته شده اند. در بخش زیادی از این فیلم شاهد میز وسط آشپزخانه هستیم که خانواده لیو دور آن جمع می شوند و خمیرهای خود را آماده طبخ می کنند. در عین حال که دوربین از نشان دادن چهره آنها امتناع می کند و تنها به دیالوگ ها اکتفا می کند، صدای کار با وردنه و قاشق و چنگال و کارد به عنوان موسیقی متن قلمداد می شود. پس فیلم آرام همانند فیلم های دیگر نیاز به تدارک، تمرین و دقت های بسیار زیاد دارد، اما ساده و مینیمال به نظر می آید. خانم لیو پیش از این نیز در سال 2005 فیلم Oxhide I را دقیقا با همین ساختار ساخته بود که در جشنواره بین المللی برلین موفق به کسب جوایزی درخشان شد. این فیلم نیز با زمانی در حدود دو ساعت تنها در 23 برداشت ضبط شد. یعنی میانگین هر برداشت حدود 5 دقیقه است. پژوهشگران معتقدند در چند دهه اخیر میانگین طول هر برداشت (ALS[5]) به شدت کاهش یافته است[6]. مسلما مشاهده فیلم هایی با برداشت های طولانی، سخت و طاقت فرساست و از میزان فانتزی آن به شدت کاسته شده، اما تجربه ای اصیل و واقعی را ثمر می دهد.

گرچه مشاهده فیلم های آرام سختتر از مشاهده فیلم های سریع است، اما در میان آنها می توان آثار دلچسبی یافت که به جان نشسته و تامل برانگیزند. به عنوان مثال برخی از فیلم های آرامِ برسون، آنتونیونی، جیم جارموش، بلا تار، سمیرا مخملباف و عباس کیارستمی در میان آثار کلاسیک سینمای آرام محسوب می شوند. به عنوان مثال فیلم «طعم گیلاس» (1376) ساخته کیارستمی روایتی کُند اما شاعرانه از مبارزه قهرمان فیلم با مرگ و زندگی است. صدای طبیعت و استفاده کمینه از موسیقی، اتفاقاتی که خارج از قاب رخ می دهد و داستانی عمیق، انسان را مجبور می کند کمتر به ادراکات بصری خود تکیه کند و از صدا و بالاتر از آن از قوه تفکر خود بهره بگیرد تا مساله ذهنی کارگردان را درک کند. در انتهای این فیلم و بیشتر فیلم های سینمای آرام بیننده ای که فعالانه تلاش کرده، احتمالا خسته است. اما خستگی او دلنشین و ادامه دار است. بر خلاف فیلم های تجاری که چند ساعت بعد از فیلم از خاطر ما محو می شوند، فیلم های آرام در زمانی طولانی تر با ما سفر می کنند.

پیش از آنکه به اهداف و اغراض سینمای آرام بپردازیم، باید به این نکته توجه کنیم که سرعت و آهستگی مفاهیمی نسبی هستند. به همین دلیل فیلم هایی که در اینجا با عنوان سینمای آرام معرفی کردیم ممکن است برای برخی آرام و برای برخی هم آوا با زندگی روزمره شان باشد. به بیان دیگر هر چقدر یک بیننده زندگی و ذهن خود را با سرعتِ دنیای مدرن سریع کرده باشد فیلم های بیشتری برای او آرام و ملال آور می شوند. اما کسانی که بیشتر در زمان واقعی زندگی و تامل کرده اند ممکن است فیلم های آرام را نیز با سرعتی مطلوب مشاهده کنند.

در انتهای این مقاله دو نظر مشهور درباره هدف سینمای آرام را نیز بیان می کنم. نظر اول معتقد است سینمای آرام برای مقابله با سینمای سریع و بازگرداندن انسان به حالت طبیعی خود تالیف شده است. لوچیا نجیب در مقاله خود «سیاست آرامش و دام های مدرنیته» می نویسد «سینمای آرام نشانگر وجود سینمای سریع است»[7]. او معتقد است سینمای آرام یادآور بلایی است که مدرنیته بر سر ما آورده و ما را از حالت طبیعی خود خارج کرده است. نظریه دوم معتقد است سینمای آرام به صورت مستقل جریانی واقع گرا و در ادامه جریانی است که بر روی ادراک حسی و تجربه پدیداری از فیلم تاکید می کند. همه آنچه درباره سادگی فرمی و محتوایی فیلم های این سینما گفتیم نشانگر واقعگرایی رویکرد آن است. یعنی فیلم های آرام واقعیت زندگی را تصویر می کنند. البته ورود تکنولوژی دوربین های دیجیتال این امکان را به هنرمندان داده است که برداشت های طولانی داشته باشند حال آنکه تا چند دهه پیش چنین امکانی وجود نداشت. تیاگو دی لوکا (Thiago de Luca) در مقاله خود «واقع گرایی حواس» با تایید تاثیر تکنولوژی دیجیتال در ایجاد سینمای آرام معتقد است «واقع گرایی در فیلم همواره امری انتخابی بوده است. به بیان دیگر نتیجه استراتژی های عامدانه است»[8]. البته هر دوی این نظریات قابل جمع است: یعنی می توان در عین حال که این سینما را اعتراضی به سرعت زیاد سینمای مدرن دید، حرکتی واقع گرایانه و در امتداد سینمای تجربی دید.

در انتها باید گفت سینمای آرام در دنیای سریع و مدرن امروز وصله ای ناموزون و بدقواره است. من حدس می زنم که بخش بزرگی از مخاطبان سینما از فیلم های آرام لذت چندانی نمی برند. سینما و تلویزیون رسانه هایی هستند که معمولا در دسته «هنری» یا «سرگرمی» دسته بندی می شوند. هر چقدر تاکید و تمرکز روی حوزه «سرگرمی» بیشتر شود سینمای سریع و فانتزی محبوب تر می شود و هر قدر به دسته «هنر» نزدیکتر شویم سینمای آرام جلوه بیشتری پیدا می کند. از سوی دیگر سینمای سریع فانتزی و غیرواقع گرایانه است، ولی سینمای آرام مخاطب را به دنیای واقعی می چسباند. در هنر نقاشی نیز برخی معتقدند آثار انتزاعی از جمله دستاوردهای دنیای مدرن و پس از آن است. این مساله نشان می دهد سینمای آرام یا سریع لزوما بد یا خوب نیستند، بلکه پاسخ های مختلفی هستند که انسان در پاسخ به تغییرات پیرامونش نشان می دهد.  


[1] علی شریعتی در کتاب «بازگشت به خود و نیازهای انسان امروز» طنز تلخی را تعریف می کند که در آن خبرنگاری برای مصاحبه با خانواده اولین فضانورد به منزل او می رود. وقتی در می زند، کودکی در را باز می کند. خبر نگار می پرسد پدرت کی باز می گردد؟ کودک پاسخ می دهد ساعت 2 و 35 دقیقه و 7 ثانیه. سپس می پرسد مادرت کی باز می گردد؟ کوردک می گوید: مادرم رفته نان بخرد و معلوم نیست کی برگردد (ص 62).

[2] Romney, J. (2010). “In Search of Lost Time”. Sight & Sound 20 (2): 43–44.

[3] Tarkovsky, A. Hunter-Blair, K. (1968) Sculpting in Time: Reflections on the Cinema, University of Texas Press, p. 113.

[4] Jiayin Liu

[5] Average Length of Shots

[6] Cutting, J.E, et al. (2011) “Quicker, faster, darker: Changes in Hollywood film over 75 years“, Iperception, 2(6): 569–576

[7] Nagib, L. (2015) “The politics of slowness and the traps of modernity. In Slow Cinema. Traditions in World Cinema Edinburgh University Press , Edinburgh. pp. 25-46.

[8] De Luca, T. (2011) “Realism of Senses” in Theorizing World Cinema by Nagib L. and Perrian, C., I.B. Tauris, pp183-207.