عاشقانه امام حسین (ع)، رباب و سکینه
رابطه امام حسین (ع) و همسرشان رباب در تاریخ امامان شیعه به عنوان رابطه ای عاشقانه و ادبی می درخشد. رباب و امام حسین (ع) دو فرزند داشتند، یکی عبدالله (علی اصغر) که در واقعه عاشورا شهید شد و یکی سکینه که در کربلا حضور داشت و با خانواده امام به اسارت رفت. سکینه پس از واقعه عاشورا زنی ادیب و عارف شد. در زیر ابتدا به اشعار محبت آمیز امام، سپس رباب و در نهایت سکینه می پردازیم:
در منابع تاریخی نقل شده است که امام حسین (ع) دو بیت شعر در شرح محبتش نسبت به رباب و دخترش سکینه سروده است.
لعَمرک انّنی لأحب داراً
تحلّ بها سکینه و الرباب
احبّهما و أبذل جلّ مالی
و لیس للائمی فیها عتاب
(( به جان تو سوگند! من خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند.
آنها را دوست دارم و تمامی دارایی ام را به پای آنها می ریزم و هیچ کس نباید در این باره مرا عتاب کند.))
این شعر به طور مستقیم از طرف امام حسین(ع) نقل شده و تا آنجا که ما می دانیم هیچ کس آن را به عنوان زبان حال, ندانسته و نسبت آن را به امام تکذیب نکرده است. این شعر در بیشتر کتاب های تاریخی آمده است.
شعر دیگری نیز از امام حسین(ع) در باره رباب نقل شده است:
اُحبُّ لِحُبِّهَآ جمیعا
وَ نَثْلَهَ کُلَّها و بَنیِ الرُّباب
وَ اخْوالاً لَهَا مِن آلِ لامَ
اُحِبُّهُم وَ طَرَّبَنی جنابُ
(( من به خاطر دوستی او زید, نثل و تمام ((بنور رباب)) را دوست دارم.
و همچنین دایی های او را از خاندان[ بنی] لام, همه را دوست دارم و ((جناب)) را که مرا به طرب آورده است.))
گویا اینها افراد وابسته به رباب هستند که از آنان یاد شده است.
رباب نیز علاقه وافری به امام حسین(ع) داشت. او در سفر کربلا همراه امام(ع) بود و پس از شهادت آن حضرت(ع) نیز وفاداریاش را به زبان شعر، و نیز در عمل، نشان داد.
دو مرثیه از رباب در دسترس قرار دارد که هر دو دارای معانی بسیار زیبا است و خلوص و ارادت رباب را نسبت به آن حضرت نشان می دهد:
اِنَّ الَّذی کانَ نوُراً یُسْتَضاءُ بِهِ
بِکَرْبَلاءَ قَتیلٌ غَیْرُ مَدْفوُنٍ
سِبْطَ النَّبِیِّ جَزاکَ اللَّهُ صالِحَهً
عَنَّا وَ جُنِّبْتَ خُسْرانَ الْمَوازینِ
قَدْ کُنْتَ لی جَبَلاً صَعْباً اَلوُذُ بِهِ
وَ کُنْتَ تَصْحَبُنا بِالرَّحِمِ وَ الّدینِ
مَنْ لِلْیَتامی وَ مَنْ لِلسَّائِلینَ وَ مَنْ
یَعْنی وَ یَأوی اِلَیْهِ کُلُ مِسْکینٍ
وَ اللَّهِ لا اَبْتَغی صِهراً بِصِهْرِکُمْ
حَتَّی اُغَیَّبَ بَیْنَ الرَّمْلِ وَ الطّینِ
(( آن پرتوی که دیگران از درخشش آن بهره می بردند, در کربلا کشته شده و غیر مدفون رها شده است.
ای فرزند پیامبر(ص)! خدا از طرف ما تو را پاداش نیکو داده و در وقت ((میزان)) تو را از هر زیانی به دور دارد.
تو آن چنان کوه محکمی بوده که من بدان پناه می بردم و تو با رحمت و از سر دینداری با ما همنشینی داشتی.
دیگر چه کسی برای یتیمان و فقیران, مانده؟ و چه کسی است که مسکینان بدو پناه برده و او بی نیازشان سازد؟
به خدا قسم! دیگر سایه ای بعد از تو بر سرم نخواهم پذیرفت تا در میان خاک, پنهان شوم.))
شخصیت والای رباب، باعث شد تا عده ای از اشراف قریش، پس از شهادت امام از وی خواستگاری کنند، اما به نوشته مورخان او نپذیرفت و گفت: من پس از آنکه رسول خدا پدرشوهرم بوده، شخص دیگری را به عنوان پدرشوهر نمی پذیرم.
شعر دیگری از رباب در مرثیه اباعبدالله (ع) روایت شده است.
رباب، زمانی که در محفل ابن زیاد سر امام حسین(ع) را در دامن نهاده، بر آن بوسه می زد، چنین سرود:
وا حسینا فلا نسیت حسینا
اقصدته اسنه الاعدا
غادروه بکربلا صریعا
لا سقی الله جانبی کربلا
(( من هرگز حسین را فراموش نخواهم کرد، حسینی که نیزه های دشمن او را هدف قرار دادند.
او را در حالی که در کربلا افتاده بود کشتند، خداوند سرزمین کربلا را سیراب نکند.))
شدت علاقه رباب به اباعبدالله سبب شد که نه تنها خواستگاران جدید را رد کند، بلکه از فرط غصه و گریه، بیش از یک سال زنده نماند، او در این یک سال حتی زیر سایه ننشست.
پس از رباب دخترش سکینه نیز اهل شعر و ادب بود. شهرت او در ادبیات بیش از پدر و مادرش بود به نحوی که برحی اسناد تاریخی می گویند او بین شاعران برجسته عرب نیز برای داوری انتخاب می شد. شعر معروفی که مداحان اهل بیت در بعضی از مراسم ها می خوانند، از سکینه نقل شده است:
شیعتى ما ان شربتم ری عذب فاذکرونى
او سمعتم بغریب او شهید فاندبونى
و انا السبط الذى من غیر جرم قتلونى
و بجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونى
لیتکم فى یوم عاشورا جمیعا تنظرونى
کیف استسقى لطفلى فابوا ان یرحمونى
و سقوه سهم بغى عوض الماء المعین
یا لرزء و مصاب هد ارکان الحجون
ویلهم قد جرحوا قلب رسول الثقلین
فالعنوهم ما استطعتم شیعتى فى کل حین
اى پیروان من ! هرگاه آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید و هرگاه داستان غربت غریبى یا شهادت شهیدى را شنیدید، بر من بگریید.
من نبیره رسول خدا هستم ، مرا بى گناه کشتند و سپس با تاختن اسب عمدا بدنم را خرد کردند. اى کاش همه شما در روز عاشورا بودید و مى دیدید که چگونه براى طفل صغیرم آب طلبیدم و آنان از ترحم به من خوددارى کردند.به جاى آب گوارا تیر ستم را به کودک کوچکم چشانیدند. واى از این مصیبت بزرگ و دردناکى که پایه هاى کوه بلند حجون (در مکه ) را به لرزه در آورد. واى بر آن که قلب رسول جن و انس را جریحه دار کردند! پس اى شیعیان من ! همیشه و هر چه در توان دارید آنان را لعنت کنید.