کارگاه صدرنگ
Anna Karenina Love Letter Classifilm

خواستگاری لوین از کیتی در آنا کارنینا (نامه عاشقانه 4)

رمان آنا کارنینا از آثار جاودان ادبیات نوشته لئو تولستوی است. در این رمان شاهزاده لوین قصد خواستگاری از دختری به نام کیتی را دارد. اما کلمات گویای احساسات عمیق او نیستند. با خواندن این بخش از رمان آنا کارنینا عشق فرازبانی آنها را ملاحظه کنید:
( ترجمه منوچهر بیگدلی خمسه – نگارستان کتاب – ص ۶۳۰-۶۲۹ )


… لوین اغلب درمی یافت که در بحث های میان هوشمندترین اشخاص پس از مساعی فراوان و ریزه کاری های منطقی و گفت و شنودهای بسیار، سرانجام طرفین مجادله پی می برند که برای اثبات امری رنج برده و خون دل خورده اند که طرف مقابل از آغاز بحث آن را می دانسته و فقط از بیم آن که مورد حمله قرار گیرد، نظر خود را بیان نمی کرده است. ضمنا به کرات دیده بود که در وسط یک بحث منظور حریف را فهمیده و یکباره به آن علاقمند شده است و خودش را با او هم عقیده احساس کرده و آنگاه بحث و جدل خاتمه یافته است… لوین می کوشید این مطلب را به کیتی بگوید.

دختر چین به پیشانی انداخت و تلاش کرد منظور را درک کند. اما همین که لوین شروع به تجسم منظورش کرد کیتی فورا فهمید.

– «فهمیدم. یعنی باید پی برد که طرف مخالف چرا مجادله می کند. چه مطلبی برایش ارزش دارد. آن وقت…»

دختر کاملا لب مطلب را گرفته و کلمات مناسب را برای فکر لوین که به طرز بدی بیان شد یافته بود. لوین لبخندی از سر خشنودی زد. از تفاوت میان بحث پیچیده و مغلق با برادرش و پِست سف، با این بیان سلیس روشن و تقریبا بی کلام از مفهومی بسیار پیچیده حیرت کرد.

سچرباتسکی از آن دو جدا شد و کیتی به طرف میز بازی رفت. نشست، ته گچی برداشت و شروع به کشیدن دوایری واگرا روی ماهوت سبز میز کرد…. سکوت برقرار شد. کیتی همچنان با گچ روی میز خط می کشید. پرتویی ملایم از دیدگانش می تافت. لوین احساس کرد که سراسر وجودش در تارو پود خوش بختی پیچیده است. دختر گفت: «وای تمام میز را خط خطی کردم!» و حرکتی کرد تا از جا بلند شود.

لوین هراسان با خود گفت: «چطور تنها بمانم بدون او؟» و گچ را برداشت و گفت «نروید» و همچنان که مستقیم در چشمان نوازشگر اما بیمناک او می نگریست، ادامه دارد:« مدت هاست که می خواهم از شما چیزی بپرسم.»

  • «چه چیزی؟»

لوین جواب داد: «نگاه کنید» و این حرف را نوشت: «و،ب، م، گ، ا، ن، م، ه، ب، ی، آ، م؟»‌ (وقتی به من گفتید امکان ندارد منظورتان هرگز بود یا آن موقع؟) به نظر محال بود که دختر بتواند این رمز را کشف کند. اما لوین چنان به او نگریست که گفتی زندگی اش یکسره به فهم این حرف از جانب کیتی بستگی دارد.

دختر با نگاهی جدی به او خیره شد، سپس پیشانی کک و مک دارش را به دستش تکیه داد و شروع به خواندن کرد. یکی دوبار دزدیده نگاهی به لوین افکند، چنان چه گویی می پرسید: «همان است که من فکر می کنم؟».

آن گاه اندکی سرخ شد و گفت: «می دانم یعنی چه.»

لوین به حرف ه به نشانه هرگز اشاره کرد و پرسید: «این کلمه یعنی چه؟»

  • «یعنی هرگز، ولی درست نیست!».

لوین به سرعت آنچه را که نوشته بود پاک کرد. گچ را به کیتی داد و برخواست. دختر نوشت: «آ، م، ن، ج، د، ب.»

… کیتی گچ به دست با لبخندی شاد، شرم آلود به لوین خیره شد. لوین با آن قیافه دلنشین روی میز خم شده بود و چشمان درخشنانش گاه به میز و گاه به کیتی دوخته می شد که ناگهان چهره اش شکفته شد، معنی حروف را دریافته بود: «آن موقع نمی توانستم جواب دیگری بدهم.»

پرسان و محجوب به دختر نگاه کرد.

  • «فقط آن موقع؟»

لبخند دختر پاسخ داد: «بله».

  • «پس حا… حالا؟».
  • «خوب این را بخوانید. می نویسم که دلم چه می خواهد، بیشتر از همه دلم چه چیز می خواهد!» و این حروف را نوشت: «ا، م، ا، گ، ف، ر، ک، و، م، ب. (اگر می توانید اتفاقات گذشته را فراموش کنید و مرا ببخشید.)

لوین چنان گچ را ربود که با انگشتان عصبی و لرزانش آن را شکست و حروف اول این جمله را نوشت:‌ «فراموش کردن و بخشیدن یعنی چه؟ من همیشه شما را دوست داشته ام…».


همین بخش از رمان لیو تولستوی را در فیلم «آنا کارنینا» ساخته جو رایت (Joe Wright) سال ۲۰۱۲ ببینید:

Anna Karenina Love Letter Classifilm