ریچارد برتون و الیزابت تیلور (نامه عاشقانه 3)
ریچارد برتون و الیزابت تیلور از جمله بازیگران عاشق پیشه تاریخ سینما هستند. شهرت روابط عاشقانه آنها زبانزد مردم بود. مشهور است که در طول فیلمبرداری فیلم کلئوپاترا هنگامی که بوسه آنها در یک صحنه بیش از حد طولانی شد کارگردان فیلم جوزف منکیویچ گفت: آیا این زوج اجازه می دهند من کات بدهم؟ آنها در سال 1964 (یک سال پس از ساخت فیلم کلئوپاترا) برای بار اول با یکدیگر ازدواج کردند و بار دوم در سال 1975 پس از دوره ای جدایی مجددا ازدواج کردند. برخی ازدواج آنها را ازدواج قرن می خواندند.
الف) بریده ای از عاشقانه برتون در وصف هنر تیلور
احتمالا تو بهترین بازیگر جهان هستی که زیبایی فوق العاده ات در آن ترکیب شده و تو را منحصر به فرد کرده است. احتمالا فقط النورا دوزه [بازیگر ایتالیایی و سمبل زیبایی در هنر نمایشی مدرن] (گرتا گاربو و سارا برنارد [هر دو از بازیگران شاخص سینما و تئاتر] مضحک هستند.) به عنوان یک بازیگر زن هنگامی که می خواهی شوخ باشی، از دبلیو سی. فیلدز هم خنده دار تری و هنگامی که می خواهی تراژیک باشی، بسیار غمگین هستی.
ب) بریده ای از عاشقانه تیلور خطاب به برتون
ای کاش می توانستم از عشقم برایت بگویم. برایت از ترس ها و لذت هایم و از سرخوشی حیوانی ام با تو بگویم، از غرورها و حسادت هایم و گاهی دلخوری هایم از تو بگویم. بیش از هر چیز تمام عشقم را به تو تقدیم می کنم، گرچه تو بخشی از عشقت را به من بدهی. کاش می توانستم درباره آن بنویسم، اما نمی توانم.
ج) بریده ای از عاشقانه برتون خطاب به تیلور
یکی از همین روزها از خواب بیدار خواهم شد و متوجه می شوم که عاشق شده ام (که فکر می کنم اتفاق افتاده است). بسیار دشوار است که اجازه دهم تمام زندگی ام وابسته به وجود موجود دیگری باشد. به همین اندازه دشوار است که با وجود غرورم اساسا ایده عاشق شدن را بپذیرم. به خودم می گویم چنین چیزی وجود ندارد. مسلما شهوت هست، بهره کشی و غرور هست، هوس و قدرت هست، اما چیزی به پوچی عشق نیست. چه کسی این مفهوم را اختراع کرده است؟ ذهن مشوش خودم را ویران کردم اما پاسخی برای این سوال نیافتم…
د) اندکی پس از ازدواج سال 1964
چشمان بی فروغ من مایوسانه در انتظار دیدگان تو هستند. بی شک خودت درک نمیکنی چطور همیشه فریبنده زیبا بوده ای، و چه غریب این محبوبیت فوق العاده، منحصر به فرد و خطرناک را اندوخته ای.
ه) برتون درباره اختلافی که بین آنها پدید آمد
تو بدون شک باید بدانی که چقدر عاشقت هستم. تو حتما می دانی که چقدر بد با تو رفتار کردم. اما واقعیت اساسی و بسیار تلخ، حیوانی و کشنده آن است که ما یکدیگر را متوجه نشدیم… ما روی طول موج های مختلفی عمل کردیم. تو به اندازه سیاره زهره دور هستی، جدی می گویم و من نسبت به موسیقی افلاک ناشنوا شده ام. اما به هر حال بگذار همانگونه که هست باشد (این کلیشه ای بین سیاستمداران ولزی است). من عاشقت هستم و همیشه عاشقت خواهم ماند. هر چه سریعتر نزد من برگرد…