Bronson 2008
کارگردان | Nicolas Winding Refn |
---|---|
نویسنده | Brock Norman Brock, Nicolas Winding Refn |
زمان | 92 |
کشور | انگلستان |
ژانر | اکشن، بیوگرافی، جنایی |
خلاصه فیلم
مایکل پترسون در خانواده ای معمولی به دینا آمد اما از همان کودکی نشانه هایی از خشونت مفرط را از خود نشان می داد. در جوانی به دلیل یک سرقت کوچک و غیرمعقول به زندان افتاد و هر بار به میزان خشونت او افزوده شد. بر خلاف دیگر مجرمان، زندان برای او چندان ناراحت کننده نبود و هر بار خود را آماده خشونتی دیگر می کرد. او به عنوان پرهزینه ترین زندانی انگلستان شناخته شد و آزاد شد. در دوره آزادی نام چارلی بارنسون را برای خود برگزید و به صورت مخفی مشت زنی می کرد. اما مجددا راهی زندان شد. تیمارستان ها و زندان ها در نگهداری و تربیت او عاجزند.
لیست بازیگران
نام | شخصیت |
---|---|
Tom Hardy | Charles Bronson / Michael Peterson |
Kelly Adams | Irene |
Luing Andrews | Hysterical Screw |
Katy Barker | Julie |
Amanda Burton | Charlie's Mum |
James Lance | Phil |
Jon House | Webber |
Matt King | Paul Daniels |
Jonny Phillips | Prison Governor |
Mark Powley | Andy Love |
گالری تصاویر و ویدئو
تصاویر
ویدئو ها
نقد فیلم برانسون
برانسون «Brosnon» دیوانه کتک کاری است. احتمالا این تنها چیزی است که می توانیم درباره شخصیت برانسون به یقین ذکر کنیم. فیلم برانسون مبتنی بر زندگی خشن ترین زندانی انگلستان است که ابتدا به حکم هفت سال زندان محکوم شد، اما اکنون بیش از 30 سال است که از زندانی به زندانی دیگر می رود. همان ابهامی که در شناخت شخصیت برانسون در واقعیت وجود دارد، در فیلم نیز تزریق شده است. برانسون که خود راوی داستان است، هیچ نشانه ای از دلیل خشونت هایش به ما نشان نمی دهد و در فیلم نیز نشانه های ضد و نقیضی برای دلیل این امر دیده می شود. در طول فیلم برانسون روایت داستانِ خودش را به عهده می گیرد و در قالب یک نمایش آن را به بینندگان عرضه می کند. شاید به نوعی بتوان گفت این تکنیک نشانگر علاقه زیاد برانسون برای کسب توجه مخاطبین به خود است (او در ابتدای فیلم می گوید شهرت تنها هدف و لذت اوست). در واقع بی نظمی ساختار روایت فیلم را می توان در بی نظمی ذهن برانسون یافت. به همین لحاظ برخی معتقدند ساخت این فیلم تا حدودی مشابه شاهکار استنلی کوبریک «پرتقال کوکی» است که در آنجا نیز عشق به خشونت بدون شرم بیان می شود.
بدون شک برجسته ترین بخش فیلم برانسون «Bronson» بازی درخشان تام هاردی است. اندی کیزر به درستی معتقد است بازی درخشان هاردی جورِ تمام مشکلات فیلم را می کشد. او از خشونتی ناب و حرکاتی بی مهابا بهره می برد تا عمق بی عقلی برانسون را به ما نشان دهد. حرکت های او به قدری آزادانه و بدون ترس اجرا می شود که ما گاهی شک می کنیم آیا این مبارزه واقعا رخ می دهد یا از جلوه های ویژه برای ساخت آن استفاده شده است. نقش شخصیت های فرعی به قدری کمرنگ است که نمی توان درباره آنها قضاوت کرد، اما همین مطلب سبب می شود قضاوت درباره بازی تام هاردی بهتر و شفاف تر صورت پذیرد. شخصیت برانسون ایجاب می کند که بازیگر حرکاتی دیوانه وار و آزادی بدن داشته باشد. اما شاید اگر یک بازیگر غیرحرفه ای این نقش را به عهده می گرفت، با اغراق و افراط، کیفیت فیلم را پایین می آورد. آنچه ما معمولا از جنون و خشونت می شناسیم، داد و فریاد، فحش و ناسزا و نا آرامی و حرکت های غیرمنتظره است. اما تام هاردی خشونت و جنون برانسون را به زیبایی همچون یک شعر برای ما می خواند. این خشونت گاهی برای ما ترحم انگیز و گاهی مستوجب عتاب است. آنچه مهم است این که هاردی خشونت را به آرامی و به واقعی ترین شکل ممکن نشان می دهد. او نشان می دهد که برانسون واقعا علاقه زیادی به خشونت دارد.
با وجود این مشکل اصلی داستان در بی تکلیفی فیلمنامه نسبت به شخصیت برانسون است. همان طور که پیشتر ذکر شد، ما با مبهم بودن ریشه های خشونت در برانسون «Bronson» مشکلی نداریم، چرا که به راحتی می توانیم تصور کنیم که او به صورت ذاتی خشونت طلب است و دلیل محیطی خاصی برای آن وجود ندارد (اگر این طور باشد). اما سوال اصلی اینجاست که ما قهرمان داستان را چگونه باید بفهمیم؟ من دو پاسخ محتمل برای این سوال دارم: اول اینکه او را دارای یک اختلال شخصیتی تصور کنم که جامعه و اطرافیان مانع از اصلاح و استفاده بهینه از توانایی های او شده است. شاهد مثال برای این تعبیر آنکه اگر معشوق برانسون پاسخ مثبت به او می داد، شاید در حرفه مشت زنی موفق می شد. یا اینکه اگر مسئول زندان نقاشی او را بیشتر تحویل می گرفت، ای بسا در هنر می توانست پیشرفت کند. اما تعبیر دوم از شخصیت برانسون نوعی هرج و مرج طلبِ بی قاعده است. در این تعبیر باید گفت برانسون هیچ هدفی از کارهایش ندارد و تنها از خشونت لذت می برد. او یک نمونه «متفاوت از ما» است که «ما» نمی توانیم او را تحمل، تربیت یا هدایت کنیم. این موجود لاینحل و نافهم نه در سیستم زندان قرار می گیرد نه در سیستم تیمارستان. من شخصا تعبیر دوم را بیشتر می پسندم، چرا که فیلم را عمیق تر و جدی تر می کند. میشل فوکو در کتاب «مراقبت و تنبیه» پس از اینکه تاریخ تولد زندان را از قرن هفده تاکنون شرح می دهد، در انتها نشان می دهد که این سیستم از کارایی بسیار کمی برخوردار است و اساسا مخالف آزادی بشر است. در بخشی از فیلم شاهد آن هستیم که تنها چون برانسون زندانی پرهزینه ای برای کشور انگلستان است، او را آزاد می کنند. این نکته نشان دهنده استیصال کشور در برخورد با این موجود غریب است. به نظر می رسد تکلیف فیلم با این دو تعبیر مشخص نیست. شاید تعابیر دیگری نیز وجود داشته باشد، مثلا راجر ابرت تلویحا معتقد است برانسون مازوخیست است، چرا که خشونت های او اول از همه به خودش آسیب می زند. این تعبیر بیشتر نزدیک به تعبیر دوم من است. اما در هر حال مشخص نیست نویسنده از ما می خواهد برانسون را چگونه فهم کنیم. شاید هم می خواهد اصلا فهم نکنیم؟
دیالوگ های ماندگار
- Charles Bronson: [Real Life Charles Bronson Quote] How would you feel, waking up in the morning without a window? My window is a steel grid, I 'ave to put my lips against that steel grid and suck in air, that's my morning...
- Charles Bronson: You don't want to be trapped inside with me sunshine. Inside, I'm somebody nobody wants to fuck with do you understand? I am Charlie Bronson, I am Britain's most violent prisoner.
- Charles Bronson: My name is Charles Bronson. All my life I wanted to be famous. I knew I was made for better things. I had a calling. I just didn't know what it is. Wasn't singing. I can't fucking act. Kind of running out of choices really, aren't we?
جوایز
عنوان جایزه | برنده | کاندید |
---|---|---|
جوایز دیگر | 3 جایزه | 6 نامزدی |