عاشقانه «خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست…» (نامه عاشقانه 5)
ماتئی ویسنیک هنرمند شناخته شده اهل رومانی است که بیشتر به خاطر نمایشنامه هایش شهرت جهانی گرفته است. یکی از مهمترین نمایشنامه های عاشقانه او که شهرت جهانی برایش آورد در سال 1996 و با نامی غریب نوشته شد. نام این نمایشنامه هست: «داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد». این نمایشنامه در ایران توسط انتشارات نشر ماه ریز و با ترجمه تینوش نظم جو منتشر شده است. من این نمایشنامه را خیلی دوست دارم، یکی از دلایلش پرده ای است که در زیر می خوانید. (لطفا دیدن ویدئوی این تئاتر را در انتهای پست فراموش نکنید!)
شب دوم
(در سایه روشن. شاید پس از معاشقه. پشت به پشت هم نشستهاند و سرهایشان را به هم تکیه داده اند. زن انگور میخورد. مرد سیگار خاموشی بر لب دارد و فندکی در دست.)
زن: بگو آ.
مرد: آ.
زن: مهربون تر، آ.
مرد: آ.
زن: آهسته تر، آ.
مرد: آ.
زن: من یه آی لطیف تر می خوام، آ.
مرد: آ.
زن: با صدای بلند اما لطیف، آ.
مرد: آ.
زن: بگو آ، یه جوری که انگار میخوای بهم بگی دوستم داری.
مرد: آ.
زن: بگو آ ، یه جوری که انگار میخوای بهم بگی خوشگلم.
مرد: آ.
زن: بگو آ، یه جوری که انگار میخوای اعتراف کنی خیلی خری.
مرد: آ.
زن: بگو آ ، یه جوری که انگار میخوای بگی برام می میری.
مرد: آ.
زن: بگو آ، یه جوری که انگار میخوای بهم بگی بمون.
مرد: آ.
زن: بگو آ ، یه جوری که انگار میخوای بهم بگی خوشگلم.
مرد: آ.
زن: بگو آ ، یه جوری که انگار میخوای ازم بپرسی چرا دیر اومدی.
مرد: آ.
زن: بگو آ، مثل اینکه بخوای بهم سلام کنی.
مرد: آ.
زن: بگو آ ، مثل اینکه بخوای بهم بگی خداحافظ.
مرد: آ.
زن: بگو آ، مثل اینکه ازم بخوای یه چیزی برات بیارم.
مرد: آ.
زن: بگو آ ، مثل اینکه بخوای بهم بگی خیلی خوشبختم.
مرد: آ.
زن: بگو آ، مثل اینکه بخوای بهم بگی دیگه هیچ وقت نمیخوای من رو ببینی.
مرد: آ.
زن: نه، این جوری نه.
مرد: آ.
زن: ببین اگه به حرفم گوش نکنی دیگه بازی نمی کنما!
مرد: آ…
زن: پس بگو آ، یه جوری که انگار میخوای بگی دیگه هیچوقت نمی خوا ی منو ببینی.
مرد: آ.
زن: آهان! حالا خوب شد. حالا بگو آ، یه جوری که انگار میخوای بگی بدون من خیلی بد خوابیدی، که فقط خواب من رو دیدی، و صبح خسته و کوفته بیدار شدی بدون اینکه هیچ میلی به زندگی داشته باشی.
مرد: آ…
زن: آهان! بگو آ، انگار که میخوای یه چیز خیلی مهم بهم بگی.
مرد: آ.
زن: بگو آ، انگار که بخوای بهم بگی که دیگه ازت نخوام بگی آ.
مرد: آ.
زن بگو آ، انگار که بخوای بگی فقط با آ حرف زدن خیلی عالیه.
مرد: آ.
زن: ازم بخواه که بگم آ.
مرد: آ.
زن: ازم بخواه که یه آی لطیف تر بگم.
مرد: آ.
زن: ازم بخواه که آهسته یه آی لطیف بگم.
مرد: آ.
زن: ازم بپرس همون قدر که دوستم داری، دوستت دارم؟
مرد: آ؟
زن: بهم بگو که دارم دیوونت می کنم.
مرد: آ.
زن: و اینکه دیگه حوصلهت سر رفته.
مرد: آ.
زن: خب، من قهوه می خوام؟
مرد: آ؟
زن: معلومه که می خوام.
(مرد بلند می شود و برای زن قهوه می ریزد.)
مرد: آ؟
زن: آره ، یه قند کوچولو، مرسی!
مرد: (مرد پاکت سیگارش را به سمت او می گیرد.) آ؟
زن: نه ، خودم دارم.
(زن پاکت سیگارش را میآورد و سیگاری بیرون می کشد.)
مرد: (فندکش را به سوی او می گیرد.) آ؟
زن: فعلا نه، مرسی.
مرد: آ؟
زن: نمی دونم… شاید… ترجیح میدم امشب خونه غذا بخوریم.
مرد: آ.
زن: باشه، ولی آخه سُسِش رو داریم؟
مرد: آ.
زن: پس بریم بیرون.
مرد: آ.
زن: پس همین جا بمونیم.
مرد: آ…
زن: بیا اینجا…
مرد: آ…
زن: تو چشام نگاه کن.
مرد: آ.
زن: تو دلت یه آ بگو.
مرد: …
زن: مهربون تر.
مرد: …
زن: بلندتر و واضح تر، برای اینکه بتونم بگیرمش.
مرد: …
زن: حالا یه آ تو دلت بگو، انگار که میخوای بهم بگی دوستم داری.
مرد: …
زن: یه بار دیگه.
مرد: …
زن: یه آ تو دلت بگو، انگار میخوای بهم بگی هیچ وقت فراموشم نمیکنی…
مرد: …
زن: یه آ تو دلت بگو، انگار که میخوای بهم بگی خوشگلم.
مرد: …
زن: حالا می خوام یه چیزی ازت بپرسم… یه چیز خیلی مهم… و می خوام تو دلت بهم جواب بدی. آماده ای؟
مرد: …
زن: آ؟
مرد: …
زن: …
مرد …:
بخشی از اجرای نمایش «خرس های پاندا ….» در یکی از تئاترهای رومانی (کارگردان Monica Savulescu-Voudouris)